چرا قرنطینه خانگی حق آزادی افراد را زیر پا نمی‌گذارد؟!

اروپا اکنون با موج دوم ویروس همه‌گیر کرونا دست و پنجه نرم می‌کند و به نظر می‌رسد دولت‌ها نیز قادر به جلوگیری از این روند نیستند. رهبران سیاسی هلند کار سختی را برای متقاعد کردن شهروندان خود برای استفاده از ماسک در پیش دارند. اکثر رأی‌دهندگان فرانسوی فکر می‌کنند که دولت امانوئل ماکرون (Emmanuel Macron) همه‌گیری را به خوبی کنترل نکرده است. بوریس جانسون (Boris Johnson)، نخست وزیر انگلیس، به دلیل قرنطینه خانگی جدید از همه طرف با خشم افراد و مردم کشور روبرو شده است.

به گفته این رهبران، ورود موج دوم ویروس همه‌گیر کرونا هیچ ارتباطی با شکست سیاست‌های دولت‌ها یا ارتباط ضعیف آن‌ها ندارد. تعداد مبتلایان این ویروس هم‌چنان در حال افزایش است؛ زیرا اروپایی‌ها مردمان آزادی‌خواهی هستند و مجبور کردن آن‌ها به پیروی از قوانین و رعایت محدودیت‌های کرونایی کار بسیار دشواری است. به عنوان مثال بوریس جانسون در پاسخ به انتقاد از سیاست آزمایش دولت خود این‌چنین گفته است:

کار بسیار دشواری است که مدام از مردم انگلیس بخواهید که دستورالعمل‌ها را به روشی که لازم است، رعایت کنند.

به همین ترتیب، نرخ بالای عفونت در هلند را نیز می‌توان به این واقعیت نسبت داد که هلندی‌ها از حمایت شدن بسیار بیزار هستند.

به همین دلیل است که اروپا نسبت به کشورهای آسیای شرقی که بیشتر این بیماری را تحت کنترل خود گرفته است، وضعیت به مراتب بدتری دارد. به گفته برخی مفسران، اجرای محدودیت‌های سختگیرانه در کشورهایی مانند چین و سنگاپور بسیار آسان‌تر از اروپای آزادی‌خواه است.

به عنوان مثال، مدیریت بحران سنگاپور با این واقعیت روبه‌رو شده است که دولت این کشور همیشه با برخوردارهای سخت‌گیرانه خود در آن کشور کنترل مطلق داشته است. برعکس، بسیاری بر این باورند که وفاداری به آزادی فردی در غرب، کنترل بحران در این کشورها را بسیار دشوار کرده است.

مرکز غربالگری ویروس کرونا در سنگاپور

اما آیا این واقعیت درست است؟ آیا واقعا عملکرد ضعیف دولت باید در ازای سلب آزادی افراد باشد؟ اگر چنین باشد، شاید بهتر باشد که از آزادی دست بکشیم. علاوه بر آن‌ها، هرکسی که مرده باشد یا به شدت بیمار باشد، از آزادی سود چندانی نمی‌برد.

آزادی جمعی

خوشبختانه نباید این‌چنین نتیجه‌گیری کنیم! همانطور که تاریخ نیز نشان می‌دهد، آزادی کاملا با دولت موثر سازگار است. متفکران سیاسی غربی از هرودوت (Herodotus، مورخ یونانی بود و ملقب به پدر تاریخ است) گرفته تا الجرنون سیدنی (Algernon Sidney) تصور نمی‌کردند که یک جامعه آزاد جامعه‌ای بدون قوانین است، بلکه باید درباره این قوانین به طور جمعی تصمیم‌گیری شود. از نظر آن‌ها، آزادی به جای شرط کاملا فردی، یک نیاز کاملا عمومی بود. به عنوان مثال، سیدنی گفته است که مردم آزاد، مردمی بودند که تحت قوانینی که خود ساخته‌اند، زندگی می‌کردند.

شایان ذکر است که حتی فیلسوفانی مانند جان لاک (John Locke) نیز با این نظر موافق هستند. جان لاک غالبا به عنوان متفکری تصور می‌شود که آزادی را سازگار با حقوق فردی می‌داند؛ این حقوق نیز باید به هر قیمتی در برابر مداخلات دولت محافظت شود. اما لاک صراحتا آسیب دولت به آزادی افراد را در صورتی که این قوانین با رضایت جامعه وضع شود، نادیده می‌گیرد.

جان لاک در رساله دوم معروف خود این‌چنین نوشته است:

بنابراین آزادی چیزی نیست که هر کسی هر کاری را که می‌خواهد انجام دهد، هر طور که دوست دارد زندگی کند و به هیچ قانونی متصل نباشد. اما آزادی بشر تحت داشتن یک قانون پایدار برای زندگی است؛ قانونی که برای همه آن جامعه مشترک باشد و به وسیله قدرت قانون‌گذاری مستقر در آن کشور وضع شده باشد.

در اوایل قرن نوزدهم بود که برخی افراد این ایده آزادی جمعی را به نفع برداشت خود از آزادی فردگرایانه‌تری رد کردند.

آزادی جدید

در هنگام انقلاب فرانسه، دموکراسی به آرامی در سراسر اروپا گسترش یافت، اما مورد استقبال جهانی قرار نگرفت. از نظر بسیاری از مردم، حق رأی دادن و حق تحصیل دادن به فقرا به آن‌ها قدرت سیاسی می‌بخشد که بدون شک از آن برای تصمیم‌گیری‌های نامناسب یا توزیع ثروت استفاده می‌کنند.

از این رو، نخبگان لیبرال علیه دموکراسی جنبشی آغاز کردند و این کار را به نام آزادی انجام دادند. به عقیده متفکران لیبرال، از بنجامین کنستانت (Benjamin Constant) تا هربرت اسپنسر (Herbert Spencer)، دموکراسی تکیه‌گاهی برای آزادی نبوده است بلکه تهدیدی برای آزادی افراد از جمله لذت شخصی از زندگی و کالاها بوده است.

در طول قرن نوزدهم، این برداشت لیبرال و فردگرایانه از آزادی توسط دموکرات‌های افراطی و سوسیالیست‌ها به طور یکسان مورد اعتراض قرار گرفت. طرفداران حق زنان مانند املین پانکهورست (Emmeline Pankhurst) با دیدگاه اسپنسر (Spencer) مبنی بر اینکه بهترین راه برای محافظت از آزادی، محدود کردن هرچه بیشتر حوزه دولت است، کاملاً مخالفت کرده است. در همان زمان بود که سیاستمداران سوسیالیست مانند ژان ژورس (Jean Jaurès) ادعا کردند که آن‌ها (و نه لیبرال‌ها) حزب آزادی بودند؛ زیرا هدف سوسیالیسم سازمان دادن افراد در دو حوزه اقتصادی و سیاسی بوده است.

غرب آزاد

تنها پس از سال 1945 بود که مفهوم لیبرال آزادی بر تصور قدیمی‌تر از آزادی که همان آزادی جمعی است، غلبه کرده بود. در هنگام رقابت جنگ سرد بین غرب آزاد و اتحاد جماهیر شوروی، بی‌اعتمادی به قدرت دولت (حتی قدرت دولت دموکراتیک) افزایش یافت. در سال 1958، ایزایا برلین (Isaiah Berlin)، فیلسوف لیبرال، به طور یک‌جانبه از تاریخ اندیشه سیاسی اروپا، اظهار داشت که آزادی غربی مفهومی کاملا «منفی» است. برلین صراحتا اظهار داشت که هر قانونی باید به عنوان تجاوز به آزادی تلقی شود.

جنگ سرد اکنون مدت‌هاست که به پایان رسیده است. در حال حاضر که وارد دهه سوم قرن 21 شده‌ایم، ممکن است بخواهیم مفهوم قدیمی و جمعی آزادی را دیده و بررسی کنیم. اگر بحران همه‌گیری ویروس کرونا فقط یک چیز را روشن کرده باشد، آن این است که تهدیدهای جمعی مانند همه‌گیری، به اقدام قاطع و موثر دولت هر کشور برای از بین بردن آن نیازمند است.

اما این مفهوم به هیچ‌وجه به معنای کنار گذاشتن آزادی در ازای محافظت از کشور نیست. همانطور که سیدنی و جان لاک اظهار کردند، تا زمانی که حتی سخت‌ترین محدودیت‌ها و قرنطینه به حمایت گسترده از دموکراتیک اشاره داشته باشد و قوانین تحت نظارت دقیق نمایندگان و مطبوعات باقی بماند، آزادی نقض نخواهد شد.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به بالا بروید
TCH