داستان کامل سری خدای جنگ تا به امروز + ویدئو اختصاصی

در این مقاله قصد داریم تا به صورت مفصل به داستان سری خدای جنگ بپردازیم و داستان کریتوس دوست‌داشتنی را از ابتدا تا آخرین عنوان این مجموعه یعنی God of War 2018 دنبال کنیم.

سری God of War از زمان عرضه اولین نسخه‌اش تا به امروز همواره جزء بهترین و ماندگار‌ترین عنوان‌های تاریخ صنعت بازی بوده است. نام شخصیت اصلی آن یعنی کریتوس نیز نامی آشنا در میان تمامی گیمر‌های قدیمی و جدید است.

بسیاری اما فرصت تجربه عناوین این مجموعه بزرگ را نداشته‌اند و حال با نزدیک شدن به عرضه جدیدترین عنوان این سری یعنی God of War Ragnarök، می‌خواهند داستان این مجموعه را بدانند. هرچه نباشد داستان از مهم‌ترین عناصر بازی‌های خدای جنگ بوده و هست. اگر شما نیز از آن دسته افراد هستید و یا می‌خواهید داستان‌های این سری برایتان دوره شود، این مقاله برای شماست.

در ادامه به داستان هر هفت بازی این سری خواهیم پرداخت و گاهی اشاره‌ای به کتاب‌های آن می‌کنیم، اما باید توجه داشته باشید که داستان خدای جنگ پس از آخرین عنوان این مجموعه، وارد جهانی جدید و اساطیر مربوط به خود می‌شود که به همین دلیل به مقدمه و پیش‌زمینه هر جهان به صورت جداگانه پرداخته خواهد شد.

ویدئو اختصاصی داستان کامل گاد آف وار

جهان اساطیر یونان

تشکیل دنیا

هزاران سال قبل از اتفاقاتی که در بازی می‌بینیم، موجوداتی از جنس بی‌نهایت وجود داشتند. موجوداتی که بسیار قدرتمند‌تر از خدایان بوده‌اند و درواقع تمام هستی را تشکیل داده‌اند. زمانی فرا می‌رسد که نبردی بین این موجودات شروع می‌شود که برای مدت بسیار طولانی‌ ادامه پیدا می‌کند. با مرگ هرکدام از این موجودات بخشی از جهان به وجود می‌آمد. از بدن یکی خاک و از دیگری دریاها به وجود آمدند. از این خاک و دیگر عناصر تایتان‌ها و دیگر موجودات تشکیل شدند.

در میان این نبرد و خشم بی‌نهایت، موجوداتی به نام Furies به وجود آمدند. این موجودات خدمت‌گذار هیچ کدام از خدایان و یا موجودی دیگر نبودند و تنها وظیفه آنان محاکمه و شکنجه کسانی بود که قسم خود را با خدایان می‌شکستند.

 شروع درگیری خدایان و تایتان‌ها

رهبر تایتان‌ها یعنی کرونوس، خود با سرنگونی پدرش بر تخت نشسته بود. پدر وی یعنی اورانوس پیش‌بینی کرد که کرونوس نیز به دست فرزند خود سرنگون خواهد شد و به همین دلیل او با متولد شدن هر یک از فرزندانش، آن‌ها را می‌بلعید و در شکمش زندانی‌شان می‌کرد تا علیه او قیام نکنند. رئا یعنی همسر کرونوس از این موضوع به تنگ آمده بود و با درخواست کمک از گایا، مادر کرونوس، فرزند آخر خود یعنی زئوس را نجات داد و تکه سنگی را به جای او به کرونوس برای بلعیدن داد.

زئوس نزد گایا با خشم فراوانی نسبت به پدرش بزرگ شد و با کسب قدرت‌هایش، برادر و خواهرانش را از دست کرونوس آزاد کرد.

نبرد بزرگ

زئوس در کنار پوسایدون، هیدیس و دیگر برادر و خواهرانش برای سال‌ها با تمامی تایتان‌ها وارد جنگ شدند و درنهایت زئوس با ساخت شمشیر المپوس تمامی تایتان‌ها را شکست داد و هر کدام را به نقطه‌ای تبعید کرد.

تولد و زندگی کریتوس

سال‌ها که به جلو بریم به تولد کریتوس می‌رسیم. مادر کریتوس انسانی به نام کالیستو و پدرش کسی نبود جز زئوس. در هنگام تولد، همسر زئوس یعنی هرا دستور قتل او را داد اما زئوس جانش را بخشید و او را رها کرد تا در کنار مادرش زندگی کند.

بعدها کالیستو فرزند دیگری به نام دیموس را به دنیا آورد. در زمان کودکی این دو برادر، برای زئوس پیش‌بینی شد که به دست یکی از فرزندانش کشته خواهد شد، یک جنگجوی علامت‌دار. او آتنا و اریس (خدای جنگ اصلی) را مامور کرد تا این فرزند را پیدا کنند.

آن‌ها نیز دیموس را به عنوان این فرزند پیدا کردند و با خود بردند چرا که او با نشان‌هایی قرمز رنگ در سراسر بدنش متولد شده بود. کریتوس تلاش کرد تا او را نجات دهد اما با مشتی از سمت اریس، صاحب زخمی بر روی چشمانش شد.

کریتوس نیز برای ادای احترام به برادر از دست رفته‌اش، تتو‌هایی دقیقا مانند نشان‌های قرمز رنگی که برادرش داشت بر روی بدن خود زد. این شاید به اولین دلیل تنفر او از خدایان تبدیل شد. کریتوس بزرگ شد و از یک سرباز معمولی در ارتش اسپارتا، تبدیل به یک فرمانده قدرتمند شد. او همچنین با زنی به نام لساندا ازدواج کرد و صاحب دختری به نام کلایوپی شد.

کلایوپی در هنگام تولد نشان‌ها و یک بیماری پوستی داشت و به دلیل این بیماری که نشان ضعف بود باید تبعید می‌شد. همین موضوع کریتوس را به دنبال امبروژا، غذای خدایان،‌ فرستاد. برای به دست آوردن این غذا کریتوس باید در مسابقاتی شرکت می‌کرد که مبارزین بزرگ با یکدیگر می‌جنگیدند. کریتوس در این مسابقات پیروز و تبدیل به قهرمان اریس شد.

در سال‌های آتی، کریتوس از نبرد بزرگی به نبردی دیگر می‌رفت تا این که با ارتش بربر‌ها روبه‌رو شد. این بار اما کریتوس به سمت شکست قدم برمی‌داشت. او در رویارویی به رهبر این ارتش شکست خورد و قبل از این که ضربه آخر را بخورد، دست به دامان اریس شد. او فریاد زد و از اریس خواست تا دشمنانش را از بین ببرد و در عوض کریتوس پیمان خدمت ابدی با او می‌بست. اریس که از پتانسیل‌های کریتوس باخبر بود این معامله را قبول کرد و کریتوس را نجات داد.

بعد از بسته شدن این پیمان، اریس شمشیر‌های آشوب را به کریتوس داد. سلاح نام آشنای این سری که تشکیل شده از دو شمشیر است که با زنجیر به دستان کریتوس جوش خورده‌اند.

از آن پس کریتوس و ارتشش، وفادار به اریس، در نبرد‌های او شرکت می‌کردند و به هر کجا که او دستور می‌داد یورش می‌بردند. اما زندگی او در این نبرد‌ها به کلی تغییر کرد. در حمله به یکی از روستا‌ها کریتوس با یک اوراکل یا پیشگو روبه‌رو شد که به او گفت، در ادامه این نبرد پشیمانی بزرگی در انتظار اوست.

کریتوس که بدون اهمیت به راهش ادامه داد، وارد معبدی شد که مه آن را فرا گرفته بود. در این مه کریتوس همه را کشت اما در آخر متوجه شد که همسر و فرزندش نیز آنجا بوده‌اند. کریتوس که بزرگ‌ترین کابوس خود را به وجود آورده بود، متوجه شد که اریس آن‌ها را به این روستا منتقل کرده بود تا کریتوس با برداشتن آن‌ها از سر راهش به جنگجویی بی‌نقص تبدیل شود.

کریتوس درمانده، همان لحظه پیمان خود را با اریس شکست و با خروج از معبد، باری دیگر با اوراکل رو‌به‌رو شد. اوراکل به او گفت که او از این پس نفرین شده است تا خاکستر خانواده‌اش را روی پوست خود داشته باشد و سفیدی رنگ پوست او نیز به همین دلیل است. این سفیدی پوست لقب روح اسپارتا را به او داد، لقبی که در سراسر جهان پخش شد و ترس بی‌اندازه‌ای از آن به وجود آمد.

داستان خدای جنگ: God of War Ascension

با این که این عنوان، آخرین نسخه از مجموعه قبل از GOW 2018 بود، اما داستان آن به قبل از تمامی نسخه‌ها باز می‌گشت.

کریتوس که پیمان خود را با اریس شکسته بود، به هدف جدید فیوری‌ها تبدیل شد. فیوری‌ها همانطور که اشاره شد، موجوداتی هستند که به شکار کسانی می‌روند که پیمان خود را شکسته است.

آن‌ها کریتوس را زندانی می‌کنند اما ابتدا او توسط Orkos، فرزند ملکه فیوری‌ها و اریس، آگاه می‌شود که پدرش یا همان خدای جنگ قصد دارد تا زئوس را سرنگون کند و جای او را بگیرد و برای این کار به یک جنگجوی قدرتمند نیاز دارد. این جنگجو ابتدا قرار بود که همان اورکس باشد، اما با دیدن ناتوانی او، اریس به سراغ کریتوس رفت.

در نهایت با فرار و کشتن تک‌تک فیوری‌ها، کریتوس اورکس را نیز به درخواست خودش به قتل رساند، چراکه او نیز یک فیوری محسوب می‌شد و تا زمانی که زنده بود، قسم کریتوس نیز از بین نمی‌رفت. سپس کریتوس تصمیم گرفت تا به خدایان خدمت کند تا بلکه آن‌ها او را از کابوس‌هایش رهایی دهند.

داستان خدای جنگ: God of War Chains of Olympus

زنجیر‌های المپوس یکی از دو عنوان این سری است که بر روی کنسول PSP منتشر شد. داستان این بازی نیز قبل از اولین عنوان این مجموعه اتفاق می‌افتد.

5 سال از خدمات کریتوس به خدایان گذشته است و او همچنان در حال نبرد برای رستگاری است. روزی اما کریتوس متوجه می‌شود که خورشید ناپدید شده است. او فورا می‌فهمد که این امر به دلیل ایجاد مشکل برای خدای خورشید یعنی هیلیوس است.

همچنین مورفیوس، خدای رویا، از این فرصت استفاده می‌کند تا تمامی خدایان را به خوابی عمیق فرو ببرد. کریتوس نیز راهی سفری برای پیدا کردن هیلیوس می‌شود تا خدایان را از نفرین مورفیوس نجات دهد.

در راه او با پرسیفونی، همسر هیدیس روبه‌رو می‌شود. پرسیفونی به او این وعده را می‌دهد که اگر قدرت‌هایش را فدا کند می‌تواند دوباره به دخترش ملحق شود. کریتوس نیز سریعا این معامله را قبول می‌کند تا چندی بعد متوجه شود که در واقع این پرسیفونی و اطلس، یکی از تایتان‌های معروف که مجازاتش نگه داشتن زمین بر روی دوش‌هایش است، بوده‌اند که هیلیوس را دزدیده‌اند و نقشه دارند تا هر موجوده زنده‌ای را، از جمله خودشان، کریتوس و دخترش، نابود کنند.

او که می‌داند قرار است دخترش را در هر صورت از دست بدهد، باری دیگر او را رها می‌کند، قدرت‌هایش را پس می‌گیرد و پرسیفونه را می‌کشد. سپس به سراغ اطلس رفته و او را به زمین زنجیر می‌کند تا دوباره بار جهان بر دوش او قرار گیرد.

شما همچنین می‌توانید داستان کامل سری هیلو را نیز مطالعه کنید.

داستان خدای جنگ: God of War

بالاخره به اولین عنوان در این مجموعه رسیدیم، جایی که داستان خدای جنگ را برای بار اول شنیدیم. بعد از گذشت چند سال آتنا به کریتوس این پیشنهاد را می‌دهد که جعبه‌ پاندورا را پیدا کند و با قدرتی که در آن است، اریس را بکشد. خدای جنگ که کریتوس را از دست داده بود، خود تصمیم به روبه‌رویی با خدایان گرفت و حال همان خدایان قصد دارند تا او را از سر راه بردارند.

کریتوس که با کمال میل می‌خواهد از اریس انتقام بگیرد، دلیل دیگری نیز برای انجام این کار غیرممکن دارد. آتنا به او وعده داد تا او را از عذاب‌هایش رهایی ببخشد.

کریتوس نیز راهی بیابان‌ها می‌شود تا معبد پاندورا را پیدا کند. چیزی نمی‌گذرد که او متوجه می‌شود، معبد پاندورا داخل کوهی است که بر پشت کرونوس قرار دارد. زئوس برای مجازات، کوهی را بر پشت پدر خود قرار داده بود و او را در بیابان‌ها رها کرده است.

کریتوس وارد معبد می‌شود و با عبور از صد‌ها تله که خدایان کار گذاشته بودند، تبدیل به اولین انسانی می‌شود که جعبه پاندو را پیدا کرده است. اریس اما فورا متوجه این موضوع می‌شود و با پرتاب صخره‌ عظیمی به سمت او، کریتوس را به قتل می‌رساند و سرباز‌هایش جعبه را برای او می‌برند.

کریتوس که به دنیای زیرین و جهنم پرتاب شد، با کمک زئوس و یک قبرکن، از جهنم فرار می‌کند و جعبه پاندورا را از اریس پس می‌گیرد. سپس با باز کردن جعبه قدرت کافی برای مبارزه با اریس را کسب کرده، و پس از نبردی طولانی انتقام خود را می‌گیرد و اریس را می‌کشد. کریتوس به اولین موجود فانی تبدیل می‌شود که یک خدا را از بین برده است.

او سپس از آتنا درخواست رستگاری می‌کند اما آتنا به او می‌گوید که هیچ خدایی توانایی رهایی دادن او از گناهان و کارهایی را که انجام داده است، ندارد. پس کریتوس که درمانده شده بود،‌ بر لبه بلند‌ترین صخره می‌رود و به قصد خودکشی پایین می‌پرد. در لحظه آخر اما آتنا او را نجات می‌دهد. آتنا به او می‌گوید که با حذف شدن اریس از سر راه، یک صندلی میان خدایان خالی شده است و به کریتوس پیشنهاد داد که به خدای جنگ جدید تبدیل شود.

بازی با قبول کردن این پیشنهاد توسط کریتوس و تبدیل شدنش به خدای جنگ، به پایان می‌رسد.

شما همچنین می‌توانید داستان کامل سری هورایزن را نیز مطالعه کنید.

داستان خدای جنگ: God of War Ghost of Sparta

دومین عنوان این مجموعه بر رو کنسول PSP است که یکی دیگر از نسخه‌های فرعی بازی محسوب می‌شود و داستان خدای جنگ را گسترش می‌دهد.

داستان از جایی شروع می‌شود که کریتوس رویا‌هایی از مادرش می‌بیند که در معبد پوسایدون در آتلانتیس زندانی شده است. کریتوس که فکر می‌کرد مادر مرده است بر خلاف پیشنهاد آتنا راهی آنجا شد.

کریتوس مادرش را پیدا می‌کند. کالیستو به او می‌گوید که پدرش او را اینجا زندانی کرده و برادرش نیز زنده است. دیموس در حوزه مرگ زندانی شده و در حال شکنجه شدن است. کریتوس هویت پدرش را از کالیستو می‌پرسد اما همان موقع او تبدیل به یک هیولا می‌شود و کریتوس هم به ناچار او را می‌کشد. در لحظات آخر کالیستو از او برای نجات دادنش تشکر می‌کند و به او می‌گوید که برادرش را پیدا کند.

در راه پیدا کردن دیموس، کریتوس متوجه می‌شود که این آتنا و اریس بوده‌اند که برادرش را برده‌اند و خشم او نسبت به خدایان بیشتر می‌شود. زمانی که کریتوس برادرش را پیدا می‌کند، خدای مرگ سعی می‌کند تا مانع آن‌ها بشود. دو برادر در کنار یکدیگر با خدای مرگ می‌جنگند اما دیموس کشته می‌شود.

کریتوس بعد از نابودی خدای مرگ، جنازه برادرش را در آغوش می‌گیرد و می‌بیند که تبدیل به مقصر مرگ تک‌تک اعضای خانواده‌اش شده است. او قسم می‌خورد که از خدایان انتقام بگیرد.

داستان خدای جنگ: God of War 2

کریتوس به عنوان خدای جنگ، ارتش خود را رهبری می‌کند و به شهر‌های بسیاری از خدایان حمله می‌کند. در یکی از حمله‌های خود به شهر رودز، یک عقاب بخشی از قدرت‌های او را می‌دزدد و به مجسمه عظیم رودز منتقل می‌کند. کریتوس که حال باید این موجود غول‌پیکر را از بین ببرد ناگهان با صدای زئوس روبه‌رو می‌شود. زئوس با پرتاب شمشیر المپوس از آسمان، به کریتوس می‌گوید که برای شکست مجسمه به این شمشیر احتیاج دارد و برای داشتن آن باید تمامی قدرت‌های خداگانه‌اش را در آن قرار دهد.

کریتوس این پیشنهاد را قبول می‌کند و مجسمه رودز را از بین می‌برد. همان لحظه آن عقاب را باری دیگر می‌بیند. عقاب با تغییر شکل به زئوس تبدیل می‌شود و کریتوس می‌فهمد که تمام این‌ها نقشه او بوده است.

زئوس به کریتوس پیشنهاد می‌دهد که دوباره تبدیل به خدمت‌گذارش شود و او این موضوع را قبول نمی‌کند. به همین دلیل نیز زئوس با استفاده از شمشیر المپوس، کریتوس را به قتل می‌رساند.

این بار اما هنگام مرگ، کریتوس با گایا، مادربزرگ زئوس که یک تایتان است روبه‌رو می‌شود. گایا از بلاهایی که زئوس بر سر تایتان‌ها آورده است می‌گوید و این موضوع که قصد دارد به کریتوس کمک کند تا انتقام خود و تایتان‌ها را بگیرد. او زخم بزرگ کریتوس را درمان می‌کند و به او می‌گوید که به دنبال خواهران تقدیر برود چرا که بدون قدرت‌هایش هرگز قادر نخواهد بود که زئوس را شکست دهد.

سپس کریتوس راهی سفری برای یافتن خواهران تقدیر می‌شود. بسیاری تلاش کرده‌اند تا این خواهران را پیدا کنند و گذشته خود را تغییر دهند اما تا به حال هیچ کس موفق نشده بود. کریتوس اما به طی مسافتی طولانی و رودررویی با بسیاری از شخصیت‌های مهم اساطیر یونان از جمله اطلس که او را به زنجیر کشیده بود، خواهران تقدیر را پیدا کرد. آن‌ها اما به کریتوس گفتند که تقدیر او کشتن کریتوس نیست. طبیعتا این موضوع به مذاق کریتوس خوش نیامد و با خواهران درگیر شد. او هر سه خواهر تقدیر را یکی پس از دیگری به قتل رساند.

 

سپس کریتوس به زمانی سفر کرد که زئوس در حال کشتن او بود و با برداشتن شمشیر المپوس از روی بدن بی‌جان خودش، با زئوس درگیر می‌شود. نبردی عظیم بین این دو شکل می‌گیرد که در نهایت قبل از این که کریتوس کار او را با شمشیر المپوس تمام کند، آتنا به میان آن‌ها می‌آید و کریتوس ناخواسته او را می‌کشد. زئوس نیز در این میان فرار می‌کند.

آتنا در هنگام مرگ سعی می‌کند کریتوس را قانع کند که از انتقام دست بردارد. به او می‌گوید که درواقع زئوس پدر کریتوس است و او باید چرخه پدرکشی را متوفق کند. اما کریتوس قانع نمی‌شود و قسم می‌خورد که هر کسی را که سر راهش قرار بگیرد، نابود کند.

سپس کریتوس باری دیگر در زمان سفر می‌کند و به زمان نبرد بزرگ میان تایتان‌ها و خدایان می‌رود. گایا به او می‌گوید که منتظرش بودند و سپس کریتوس با تمامی تایتان‌ها به آینده سفر می‌کنند و به سمت کوه المپ هجوم می‌برند. بازی با یک دورنما از این کوه در حالی که تعداد زیادی از تایتان‌ها از آن بالا می‌روند، تمام می‌شود.

شما همچنین می‌توانید داستان کامل سری Assassin’s Creed را نیز مطالعه کنید.

داستان خدای جنگ: God of War 3

داستان نسخه آخر از سه‌گانه اول خدای جنگ دقیقا از جایی شروع می‌شود که قسمت قبلی به پایان رسیده بود. در خدای جنگ سه می‌بینیم که کریتوس تمامی خدایان را به قتل می‌رساند و با مرگ هر کدام، بلا و بدبختی بر سر دنیا نازل می‌شود.

با مرگ پوسایدون، خدای دریا‌ها، اقیانوس‌ها طغیان می‌کنند و تمامی شهر‌های کم‌ارتفاع به زیر آب فرو می‌روند.

کریتوس سپس با زئوس روبه‌رو می‌شود اما زئوس او و گایا را از کوه المپ به پایین پرتاب می‌کند. هنگام سقوط، کریتوس از گایا درخواست کمک می‌کند اما گایا می‌گوید که او صرفا یک وسیله برای تایتان‌ها بوده است و دیگر ارزشی ندارد. سپس کریتوس به اعماق جهان زیرین پرتاب می‌شود و باری دیگر جانش را از دست می‌دهد.

اما زمانی که در جهان زیرین چشمانش را باز می‌کند می‌داند که قرار نیست برای مدت زیادی آنجا بماند. روح آتنا سپس به سراغ کریتوس می‌آید و می‌گوید که مرگ دید او را باز کرده است و نابودی خدایان به نفع همگان است. کریتوس سپس به سراغ هیدیس، خدای جهان زیرین می‌رود. با کشتن او تمام ارواح آزاد می‌شوند و به عذاب زندگان می‌روند.

کریتوس سپس هیلیوس را می‌کشد و باعث می‌شود که تاریکی جهان را فرا بگیرد. سپس به پیشنهاد آتنا باری دیگر برای پیدا کردن جعبه پاندورا راهی می‌شود. در راه کریتوس هرمس، هرکول، هرا و حتی کرونوس، پدربزرگ خود را به قتل می‌رساند. همچنین در مسیر، کریتوس با گایا روبه‌رو می‌شود که از او درخواست کمک می‌کند اما او به جای کمک گایا را از کوه به پایین پرتاب می‌کند.

کریتوس متوجه می‌شود که برای به دست آوردن جعبه پاندورا، باید دختری به همین نام را پیدا کند. این دختر با ورود به شعله المپوس آن را خاموش می‌کند و به کریتوس اجازه می‌دهد که جعبه را باری دیگر به دست آورد. اما مدتی نمی‌گذرد که کریتوس حس دختر از دست رفته‌اش را به پاندورا پیدا می‌کند. کریتوس دیگر نمی‌خواست او را قربانی کند اما هنگام نبرد با زئوس، پاندورا تقدیر خود را می‌پذیرد و وارد شعله می‌شود.

کریتوس با باز کردن جعبه متوجه خالی بودن آن می‌شود و تصمیم می‌گیرد با زئوس روبه‌رو شود. هنگام نبرد، گایا باری دیگر به میان می‌آید و قصد کشتن پدر و پسر را می‌کند اما کریتوس و زئوس به داخل بدن غول‌پیکر او می‌روند و مبارزه خود را آنجا ادامه می‌دهند.

در آخر کریتوس شمشیر المپوس را داخل بدن زئوس و قلب گایا فرو می‌کند و هر دو را از بین می‌برد. اما قبل از پایان، باری دیگر روح زئوس به سراغ کریتوس می‌آید و شروع به عذاب کریتوس با خاطرات و عذاب وجدان وحشت‌ناکش می‌کند. کرتوس که داخل رویاهایش گیر افتاده است پاندورا را می‌بیند که به او کمک می‌کند تا خودش را بالاخره ببخشد. سپس با خروج از رویا، کریتوس با دستانی خالی، زئوس را به قتل می‌رساند.

در آخر آتنا از کریتوس می‌خواهد که قدرتی را که داخل جعبه یافت به او بدهد اما کریتوس به او می‌گوید که جعبه خالی بود. آتنا سپس متوجه می‌شود که داستان از چه قرار است. آتنا به کریتوس می‌گوید، زمانی که تمامی شیاطین نبرد داخل جعبه حبس شدند، آتنا یک قدرت بزرگ نیز داخل جعبه قرار داد تا در صورتی که شیاطین آزاد شوند، امیدی برای نجات باشد. آن قدرت نیز چیزی نبود جز امید.

کریتوس اما قبول نمی‌کند که این قدرت را به آتنا پس بدهد و با کشتن خود با شمشیر المپوس، این قدرت را آزاد می‌کند تا به دست انسان‌ها برسد. پس شاید اول به نظر برسد که کریتوس با کشتن خدایان انواع بلا را بر سر فانی‌ها روانه کرده است اما در آخر او انسان‌ها را از زیر سایه خدایان خارج کرد و امید را نیز به آن‌ها هدیه داد.

درنهایت بعد از تیتراژ بازی، ردی از خون را می‌بینیم و کریتوسی که دیگر در محل مرگ خود حضور ندارد. و اینگونه داستان سه‌گانه اول خدای جنگ به پایان می‌رسد.

جهان اساطیر اسکاندیناوی

تشکیل دنیا

شباهت باور‌ها و اساطیر یونان و نورس، بسیار زیاد و جالب است. داستان خدای جنگ در سرزمین‌های اسکاندیناوی اتفاق می‌افتد. در ابتدا فقط دو سرزمین موسپل‌هایم و نیفل‌هایل وجود داشت. این دو سرزمین به ترتیب مربوط به جهان آتش و یخ هستند.

سپس آتش موسپل‌هایم، مقداری از یخ‌های نیفل‌هایم را آب کرد و اولین موجود جهان یعنی غول یخی به نام یمیر پدید آمد. از یمیر چندین موجود زنده پدید آمدند یکی درنهایت منجر به تولد سه برادر شد که بزرگ‌ترین آن‌ها اودین نام داشت. اودین یمیر را به قتل رساند و از بدن او تمام دنیا را تشکیل داد. کشتن یمیر بود که کینه و نبرد ابدی میان خدایان و جاینت‌ها را به وجود آورد.

شروع نبرد آسیر‌ها و ونیر‌ها

در دنیای نورس، دو دسته از خدایان وجود دارد، آسیر‌ها که در ازگارد زندگی می‌کردند و ونیر‌ها که در ون‌هایم زندگی می‌کردند و به جادوهایشان معروف بودند. فریر، یکی از رهبران بزرگ ونیر‌ها برای گسترش دیپلماسی در جهان سفر می‌کرد و به ازگارد می‌رفت و به آسیر‌ها جادوی کشاورزی می‌آموخت.

آسیرها که بسیار از این بابت خوش‌حال بودند نمی‌دانستند که هر جادویی جنبه منفی نیز دارد. زمانی که متوجه این موضوع شدند تقصیر را به گردن فریر انداختند و او را زندانی وشکنجه کردند. اما فریر فرار کرد و به ون‌هایم رفت. خانواده او بسیار عصبانی بودند و علیه ازگارد اعلام جنگ کردند.

نبرد خدایان و پایان آن

نبرد عظیمی میان آسیر‌ها و ونیر‌ها شکل گرفت. اودین، رهبر آسیر‌ها تا به حال در هیچ جنگی شکست نخورده بود اما با جادو‌های ونیر‌ها نتوانست مقابله کند. هر دو سمت نبرد بسیار آسیب دیدند اما هیچ‌کدام پیروز نشدند و در نهایت اودین عقب نشینی کرد.

سپس دانا موجود زنده یعنی میمیر پیشنهادی برای صلح داد. پیشنهاد او، ازدواج خواهر زیبای فریر یعنی فریا با اودین بود. اودین که محو زیبایی او بود فورا قبول کرد و فریا نیز برای ایجاد صلح این توافق را قبول کرد.

ترس اودین

فریا در ابتدا زندگی مشترک خود با اودین، بسیاری از قواعد جادو را به او آموخت. اودین اما از ابتدا ترس بزرگی نسبت به جاینت‌ها داشت زیرا پیشبینی شده بود که در راگناروک، جنگ آخرالزمانی دنیای نورس) این جاینت‌ها هستند که همه چیز را از بین می‌برند.

او فکر می‌کرد که با نابود کردن جاینت‌ها می‌توانست از این نبرد پیش‌گیری کند اما این‌بار قصد نداشت که به سادگی و صرفا با ارتش خود به سراغ آن‌ها برود. در عوض، بهترین دورف‌های سازنده یعنی براک و سیندری را استخدام کرد تا قدرتمندترین سلاح جهان یعنی پتک میولنیر را بسازند.

پس از ساخته شدن، اودین این سلاح را به فرزند خود یعنی ثور داد و او را فرستاد تا هر جاینتی که پیدا می‌کند را از بین ببرد. فریا که دیگر نمی‌توانست این تصمیمات اودین را تحمل کند، تصمیم گرفت تا به ون‌هایم بازگردد.

هنگامی که فرار می‌کرد، اودین جلوی او را گرفت. معلوم شد که اودین در خفا در حال گسترش دانش خود درباره جادو بوده است و بیش از چیزی که فریا به او آموخته بود می‌دانست. اودین یک طلسم را بر رو فریا اجرا کرد که باعث می‌شد تا در میدگارد، جهان انسان‌ها، زندانی شود و همچنین نتواند در هیچ نبردی شرکت کند. حال فریا بی‌دفاع در میدگار گیر افتاده بود.

زنده ماندن و سفر کریتوس

دقایقی پس از مرگ کریتوس چشمانش را می‌گشاید،‌ او متوجه می‌شود که خدایان او را نفرین کرده‌اند تا نتواند خودکشی کند و باید با تمام خاطراتی وحشتناکی که دارد زندگی کند. او در کنار خود شمشیر‌های آشوب، یادآور تمامی آن خاطرات را می‌بیند و فورا آن را داخل دریا پرتاب می‌کند. اما چند روز بعد دوباره این شمشیر‌ها را سر راه خود می‌بیند. چند بار تکرار شدن این فرآیند کافی بود تا متوجه شود که نفرین دیگرش ناتوان بودن در جدا شدن از این شمشیر‌ها است.

او برای مدت‌ها در سراسر زمین پرسه زد تا این که روزی سه گرگ به سراغ او می‌آیند و به دستور زنی، او را با خود می‌برند. هویت این اشخاص معلوم نیست اما گفته می‌شود که آن زن فی، همسر کریتوس در سرزمین‌های اسکاندیناوی بوده و آن سه گرگ، فنریر، اسکال و هاتی بوده‌اند،‌ نوه و دو نتیجه کریتوس. کریتوس در سرزمین اسکاندیناوی چشم باز می‌کند و با فی آشنا می‌شود. سپس این دو صاحب فرزندی به نام آترئوس شدند. کریتوس در بزرگ شدن این فرزند نقش زیادی نداشته و بیشتر توسط مادرش بزرگ می‌شود.

داستان خدای جنگ: God of war

در نهایت به آخرین عنوان منتشر شده در این مجموعه می‌رسیم که سال 2018 برای PS4 عرضه شد و اخیرا بر روی PC نیز قابل تجربه شد.

داستان از جایی شروع می‌شود که فی فوت کرده است و قبل از مرگ آخرین خواسته او از کریتوس و آترئوس، بردن خاکستر او که توسط چوب‌های درختان خاصی که خودش علامت گذاری کرده بود به بلند‌ترین قله در هر نه جهان بود.

داستان خدای جنگ

قبل از این که کریتوس و آترئوس راهی شوند، بالدر به سراغشان می‌آید. بالدر یکی از خدایان اسکاندیناوی و فرزند اودین و فریا است که نمی‌تواند هیچ دردی را احساس کند و نمی‌توان او را کشت. درواقع او نمی‌تواند هیچ چیز را از طریق حس لامسه احساس کند و دلیل آن نیز به جادویی است که مادرش فریا بر روی او اجرا کرده است. او این طلسم به وجود آورده تا هیچ چیز نتواند به بالدر آسیب بزند اما بالدر نسبت به فریا از این موضوع کینه دارد چراکه قابلیت احساس کردن از او گرفته شده است.

داستان خدای جنگ

بالدر می‌گوید که می‌داند کریتوس کیست و اودین او را فرستاده است تا کریتوس را با خود ببرد. کریتوس که هرگز چنین چیزی را قبول نمی‌کند، با بالدر می‌جنگد و گردن او را می‌شکند.

در مسیر کریتوس با اشخاص بسیاری آشنا می‌شود. از جمله براک و سیندری که ادعا می‌کنند که تبری که کریتوس به همراه دارد را آن‌‌ها برای زنی به نام فی ساخته‌اند. آترئوس نیز پس از توضیح ارتباط آن‌ها با فی، با این دو دورف که سازنده میولنیر نیز هستند دوست می‌شود.

داستان خدای جنگ

در ادامه آن‌ها با جادوگر جنگل آشنا می‌شوند که به آن‌ها در رسیدن به کوه کمک می‌کند. سپس مشخص می‌شود که این جادوگر همان فریا است که در میدگارد گیر افتاده است. همچنین متوجه می‌شویم که کریتوس هویت واقعی خود و این که خود و آترئوس یک خدا هستند را به پسرش نگفته است.

داستان خدای جنگ

از دیگر شخصیت‌هایی که با آن روبه‌رو می‌شوند World Serpent یا یورمونگاند است. مار غول پیکری که آن‌قدر بزرگ است که دور میدگارد را گرفته است. این مار آخرین جاینت باقی مانده در میدگارد است. فریا گفت که این مار در یکی از نبردهایش با ثور چنان ضربه‌ای به او می‌کوبد که در زمان به عقب پرتاب می‌شود. همچنین باید بدانید که این مار فرزند لوکی، خدای شرارت که یک جاین می‌باشد است.

داستان خدای جنگ

کریتوس و آترئوس برای رسیدن به قله مجبور می‌شوند تا به الف‌هایم سفر کنند و در مسیر به لایت‌الف‌ها نیز کمک می‌کنند. در نهایت زمانی که به قله می‌رسند می‌فهمند که بالدر زنده است و کریتوس نتوانسته که او را بکشد. همچنین آن‌ها با میمیر روبه‌رو می‌شوند و او به کریتوس و پسرش می‌گوید که اشتباه کرده‌اند و بلندترین قله در هر 9 سرزمین در یوتن‌هایم، سرزمین جاینت‌ها است و پیشنهاد می‌کند که آن‌ها را در رسیدن به هدفشان یاری کند. مشکل اما آنجاست که اودین بدن میمیر را با جادو به یک درخت متصل کرده و هرگز نمی‌توان او را جدا کرد. پس کریتوس سر میمیر را قطع می‌کند تا با کمک فریا او را به زندگی بازگرداند.

داستان خدای جنگ

در ادامه کریتوس به همراه آترئوس و میمیر به مگنی و مودی، دو فرزند ثور، رو‌به‌رو می‌شوند. کریتوس یکی از دو برادر را می‌کشد و دیگری فرار می‌کند. سپس آترئوس دچار بیماری سختی می‌شود و کریتوس او را نزد فریا می‌برد. فریا به او می‌گوید که بیماری آترئوس به این دلیل است که نمی‌داند یک خدا است و خود را یک انسان می‌داند.

داستان خدای جنگ

کریتوس برای درمان او باید به هل‌هایم می‌رفت، جایی که هیچ آتشی نمی‌سوزد. پس کریتوس باری دیگر به سراغ شمشیرهای آشوب می‌رود که از جنس آتش‌اند. در نهایت پس بهبود آترئوس کریتوس به او می‌گوید که یک خدا است و از سرزمینی به نام اسپارتا آمده است.

داستان خدای جنگ

آترئوس که با فهمیدن حقیقت مغرور شده بود دیگر فرزند ثور که فرار کرده بود را در راه می‌بیند و با این که نمی‌توانست مبارزه کند آترئوس او را کشت.

داستان خدای جنگ

درنهایت کریتوس باری دیگر با بالدر روبه‌رو می‌شود اما این‌بار فریا سعی می‌کند از او محافظت کند. با این حال کریتوس بالدر را شکست می‌دهد چراکه بالاخره ماده‌ای می‌یابند که طلسم نامیرایی بالدر را می‌شکند. به خاطر آترئوس، کریتوس تصمیم می‌گیرد تا از جان او بگذرد. اما بالدر سعی می‌کند تا مادرش یعنی فریا را بکشد و کریتوس که می‌بیند بالدر درست نمی‌شود، او را جلوی چشمان فریا می‌کشد. فریا قسم می‌خورد که به سخت‌ترین شکل ممکن از کریتوس انتقام بگیرد.

درنهایت پدر و پسر موفق می‌شوند تا به یوتن‌هایم برسند اما هنگام رسیدن متوجه می‌شوند که تمامی جاینت‌ها به دلیلی نامعلوم مرده‌اند. آن‌ها خاکستر فی را پخش می‌کنند. اما آن‌جا متوجه می‌شوند که تمام این مدت فی اتفاقات اخیر را پیش‌بینی کرده بود.

داستان خدای جنگ

روی دیوارها نقش‌های خود را می‌بینند که تمامی ماجراهایشان را نمایش می‌دهد و همچنین که فی و در نتیجه آترئوس یک جاینت هستند. همچنین فی تمام مدتی که آترئوس را بزرگ کرده است یک طلسم محافظ دور محل زندگیشان کشیده بود تا خدایان آن‌ها را پیدا نکنند و با قطع کردن درخت‌های علامت‌دار این طلسم از بین رفت تا آن‌ها وارد مسیری شوند که به این نقطه می‌رسید. همین‌طور متوجه شدند که بالدر تمام مدت دنبال خاکستر فی بوده است و فکر می‌کرد که کریتوس یک جاینت است و به همین دلیل به او حمله می‌کرد.

کریتوس و آترئوس در آخر نیز می‌فهمند که جاینت‌ها آترئوس را به نام لوکی می‌شناسند. این بدان معناست که رهبر جاینت‌ها در راگناروک آترئوس خواهد بود و این داستان اوست نه کریتوس. در اتمام ماجراجویی‌هایشان نیز آترئوس رویایی می‌بیند که ثور برای انتقام به سراغ آن‌ها آمده است.

داستان خدای جنگ

نظر شما درباره داستان سری خدای جنگ چیست؟ آیا از طرفداران این مجموعه هستید؟ نظرات خود را با ما و دوستانتان در آی‌تی‌رسان به اشتراک بگذارید.

 

10 در مورد “داستان کامل سری خدای جنگ تا به امروز + ویدئو اختصاصی”

  1. عالییییییییییییییی اصلا بنازم مرسییی
    ولی من تا گاد اف وار 2 دیدم چون میخواهم بقیش را تجربه کنم

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به بالا بروید
TCH