آیا آگاهی در لایه‌های زیرقشری مغز ساکن است یا فراتر؟

آیا تجربه ذهنی ما محصول قشر جدید مغز است یا ریشه‌ای عمیق‌تر در ساختارهای قدیمی‌تر دارد؟ پژوهشی تازه سعی کرده با بازبینی دهه‌ها مطالعه عصبی نشان دهد آگاهی واقعاً در کدام بخش مغز شکل می‌گیرد.

در دل بحث: کورتکس در برابر زیرقشر

رویکرد مرسوم در علوم اعصاب این است که آگاهی حاصل فعالیت قشر مغز، به‌ویژه نئوکورتکسِ کاملاً تکامل‌یافته، است. ساختارهایی مثل مخچه و بخش‌های زیرقشری (از جمله ساقه‌ی مغز) تا حدی دخیل دانسته می‌شوند اما اغلب به‌عنوان اجزای پشتیبانِ آگاهی مطرح می‌شوند، نه منبع اصلی آن.

شواهدی که برندهِ نظریه‌های قدیمی‌اند

پیتر کوپولا از دانشگاه کمبریج به‌جای اتکا به نظریه‌های رایج، صدها مطالعه را بررسی کرد تا ببیند داده‌ها چه می‌گویند. او به نمونه‌هایی برخورد که تصور رایج را به چالش می‌کشد: حیواناتی که بخش‌هایی یا تمام کورتکس‌شان برداشته شده بود و انسان‌هایی که از نواقصی مانند هیدرانسفالی متولد شده بودند، در برخی آزمایش‌ها نشانه‌هایی از «آگاهی» نشان دادند.

در آزمایش‌ها رفتارهایی مانند دنبال کردن دیداری، واکنش‌های حرکتی و واکنش‌های صوتی به‌عنوان شاخص‌های تجربی استفاده شد. اما همین معیارها هم سؤال‌برانگیزند؛ آیا یک حرکت صرفاً بازتابی است یا نشانۀ نیت؟ آیا واکنش دیداری دنبال کردن واقعی است یا تنها پرشِ ناشی از شگفتی؟ همین ابهامات نشان می‌دهد سنجش آگاهی در آزمایشگاه همیشه ساده نیست.

هیدرانسفالی؛ وقتی قشر نیست اما واکنش هست

هیدرانسفالی وضعیتی است که در آن نیمکره‌های بزرگ مغز (مخ) تشکیل نمی‌شوند و به‌جای آن مایع مغزی‌نخاعی قرار می‌گیرد. در این بیماران معمولاً فقط بخش‌های زیرقشری مثل گانگلیا، پرده‌های مننژ و ساقه‌ی مغز باقی می‌ماند. انتظار می‌رود این حالت به صورت حالت نباتی دائمی باشد، اما گزارش‌هایی وجود دارد که نشان می‌دهد این مغزها گاه واکنش‌هایی معنادار نشان می‌دهند.

یک نمونه اشاره‌شده در مطالعات، زن سی‌و‌دو ساله‌ای بود که با بخش کوچکی از قشر جلویی زنده مانده بود و نسبت به موسیقی واکنش‌های لذت‌بخش از خود نشان داد؛ صورتش تغییر کرد و آواهایی تولید می‌کرد که هرچند قابل‌فهم نبودند اما حضور تجربه را نشان می‌دادند. چنین مشاهداتی با این فرض که «بدون کورتکس آگاهی ممکن نیست» در تضاد است.

نظریه‌ای میانجی: زیرقشر پایه، قشر پالایشگر

کوپولا نتیجه می‌گیرد که ممکن است پایه‌های آگاهی در ساختارهای زیرقشری مستقر باشند و نئوکورتکس کارِ پالایش، تعمیم و پیچیده‌سازیِ تجربه را بر عهده داشته باشد. به عبارت دیگر، زیربنای «بودن» و حس‌های اولیه احتمالاً در زیرقشر شکل می‌گیرد و قشر مغز آن را به تجربه‌های غنی‌تر و خودآگاه‌تر تبدیل می‌کند.

او تأکید می‌کند که این ایده ظریف و نیازمند تحقیقات بیشتر است: اگر واقعاً زیرقشر به‌تنهایی می‌تواند تجربه تولید کند، پژوهش‌های آتی باید مشخص کنند کدام عملکردهای زیرقشری برای پدیدآمدن تجربه ضروری‌اند و حداقل مدارهای عصبی موردنیاز کدام‌اند.

این جهت‌گیری پژوهشی نه تنها فهمِ پایه‌ای ما از ذهن را تغییر می‌دهد، بلکه پیامدهای عملی و اخلاقی در درمان بیماران با آسیب‌های شدید مغزی، طراحی آزمایش‌ها و رویکردهای درمانی خواهد داشت. در نهایت، کشف «محل» آگاهی ممکن است پرسش‌های بیشتری باز کند تا پاسخ‌هایی قطعی ارائه دهد.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به بالا بروید