تحقیقی تازه نشان میدهد که دوقلوهای همسانی که در محیطهای آموزشی متفاوت بزرگ شدهاند، ممکن است اختلافاتی در نمرههای IQ داشته باشند که به اندازهٔ تفاوت بین غریبهها باشد. این یافته چالشی برای فرضیهٔ غالب دربارهٔ «هوشِ کاملاً ژنتیکی» است و تمرکز تازهای روی نقش مدرسه و آموزش عملیاتی میکند.
تحقیقی که فرضیات را زیر سؤال برد
دانشمندان شناختی جرد هوروَث و پژوهشگر رشد کتِی فابریکانت، پژوهش قدیمی روی دوقلوهای همسان جداشده را بازبینی کردند و متغیری را که اغلب نادیده گرفته شده بود — تجربهٔ تحصیلی — وارد تحلیل کردند. آنها 87 جفت دوقلو همسان را بر اساس شباهت یا تفاوت در سابقهٔ مدرسهای تقسیمبندی کردند و دریافتند که با افزایش اختلاف در تجربهٔ آموزشی، اختلاف در نمرههای IQ هم بیشتر میشود.
بهطور خاص، در جفتهایی که دوقلوها در مدارس بسیار متفاوت تحصیل کرده بودند، شکاف IQ تا حدود 15 نمره گسترش یافت؛ تفاوتی که به شباهت تفاوت میان غریبهها نزدیک میشود. این موضوع نشان میدهد که آموزش میتواند تأثیری فراتر از معلم یا گروه همسالان داشته باشد و جنبههای ساختاری آموزش — مانند دسترسی به منابع، کیفیت برنامهٔ درسی یا مدت زمان مطالعهٔ رسمی — نقش قابل توجهی ایفا کند.
زمینهٔ علمی و پرسشهای کلیدی
آزمونهای IQ که از اوایل قرن بیستم برای تشخیص دانشآموزانی که به کمک آموزشی نیاز دارند طراحی شد، طی دههها بهعنوان شاخصی نسبتاً پایدار از هوش تلقی شدهاند. همین ثبات تاریخی است که باعث شده بسیاری بگویند هوش بیشتر جنبهٔ وراثتی دارد تا محیطی.
اما در بلندمدت نمرههای IQ در نسلهای مختلف رشد کردهاند — پدیدهای که به نام «اثرات فلین» شناخته میشود — و شواهد فزایندهای حکایت از این دارد که بهبود آموزش و دسترسی به دانش میتواند نقشی محوری در این افزایش ایفا کند.
محدودیتها و اهمیت نمونه
نکتهٔ مهم این است که در این مطالعه تعداد جفتهای دوقلویی که معیارهای دقیق تجربهٔ مدرسهای را داشتند، تنها 10 جفت بود؛ بنابراین نمونهٔ مناسب برای برخی تحلیلها کوچک است و این محدودیت نتایج را محتاطانه میکند. هورواث و فابریکانت خودشان میگویند که کار بیشتری لازم است تا تمام تأثیرات محیطی بر آزمونهای شناختی نقشهبرداری شود.
چه چیزی تغییر میکند؟ پیامدها برای بحث طبیعت در برابر پرورش
اگر آموزش و تجربهٔ مدرسهای بتواند شکافهای قابلتوجهی در نمرهٔ IQ ایجاد کند، این یافتهها میتواند به سیاستگذاران آموزشی دلیلی قوی برای سرمایهگذاری روی کیفیت و برابری آموزشی بدهد. پرسشهایی که باز میمانند شامل ایناند که کدام جنبههای آموزشی بیشترین تأثیر را دارند و آیا مداخلات هدفمند میتوانند تفاوتها را کاهش دهند یا از ابتدا پیشگیری کنند.
در نهایت، این پژوهش نه ضرورتاً حکمی قطعی دربارهٔ سهم ژنتیک در هوش صادر میکند و نه تکلیف نهایی را برای نقش محیط تعیین میکند، بلکه دعوتی است برای دیدهانداختن بیشتر به عوامل محیطی—بهویژه مدرسه—در مطالعات آینده.
چه باید دنبال شود
پژوهشهای آتی نیازمند نمونههای بزرگتر، تعریف دقیقتر عوامل مدرسهای (کیفیت معلم، منابع، طول سال تحصیلی و غیره) و بررسی طولی هستند تا نشان دهند چگونه مسیرهای تحصیلی در طول زمان با رشد شناختی تعامل میکنند. تا آن زمان، این مطالعه یک آجر دیگر در دیوارهٔ فهم ما دربارهٔ پیچیدگیِ تعاملِ ژن و محیط افزوده است.




