آیا تکه‌های باکتری در مغز می‌توانند خواب را برهم بزنند؟

خواب معمولا در کنار غذا، آب و هوا به‌عنوان یکی از نیازهای حیاتی انسان فهرست می‌شود، اما برخلاف خوردن و نفس‌کشیدن، به‌شدت تحت تاثیر محیط، فرهنگ، استرس و حتی رابطه ما با دیگران است. حالا پژوهشی تازه پرسش غافلگیرکننده‌ای مطرح کرده است: آیا ممکن است تکه‌های ریز باکتری‌های روده، راه خود را به مغز باز کنند و روی کیفیت خواب اثر بگذارند؟

قطعات باکتری در مغز؛ ایده‌ای که زمانی عجیب به‌نظر می‌رسید

سال‌ها بود که بسیاری از دانشمندان احتمال تاثیر مستقیم میکروب‌های روده بر «تنظیم فیزیولوژیک خواب» را بعید می‌دانستند. از نگاه کلاسیک نوروساینس، مغز قلمرویی استریل و حفاظت‌شده است که سد خونی–مغزی اجازه عبور بیشتر میکروب‌ها و مولکول‌ها را نمی‌دهد. در مقابل، روده و پوست ما مملو از تریلیون‌ها میکروارگانیسم هستند؛ چیزی که آن را «میکروبیوم» می‌نامیم.

اما مطالعه‌ای تازه که در نشریه Frontiers in Neuroscience منتشر شده، این دیدگاه سنتی را کمی به چالش می‌کشد. پژوهشگران در این کار نشان داده‌اند که قطعاتی از دیواره سلولی باکتری‌ها، به‌ویژه مولکولی به نام «پپتیدوگلیکان» (که در متون تخصصی با نام «مورئین» هم شناخته می‌شود)، در بخش‌هایی از مغز مانند ساقه مغز، پیاز بویایی و هیپوتالاموس قابل شناسایی است؛ بخش‌هایی که اتفاقا در تنظیم چرخه خواب و بیداری نقش کلیدی دارند.

پپتیدوگلیکان یک لایه محکم و توری‌شکل است که بیرون غشای پلاسمایی بیشتر باکتری‌ها قرار می‌گیرد و شکل و استحکام آن‌ها را حفظ می‌کند؛ بدون آن، سلول باکتریایی بیش از حد شبیه یک «بادکنک آب» شکننده می‌شد. نکته جالب این مطالعه آن بود که غلظت این قطعات باکتریایی در مغز، در دوره‌های محرومیت از خواب یا به‌هم خوردن الگوی خواب افزایش پیدا می‌کرد. همین الگو، این فرضیه را تقویت کرده است که میکروبیوتای روده شاید در کیفیت خواب نقشی پنهان اما واقعی داشته باشد.

چگونه این آزمایش انجام شد؟ نگاه نزدیک به مدل موشی

این پژوهش روی ۹ موش نر بالغ انجام شد. موش‌ها در چرخه استاندارد ۱۲ ساعت روشنایی و ۱۲ ساعت تاریکی نگهداری شدند؛ الگویی که برای مطالعه ریتم شبانه‌روزی (circadian rhythm) و خواب، در تحقیقات علوم اعصاب بسیار رایج است. فعالیت مغزی و وضعیت خواب و استراحت آن‌ها طی حدود ۴۸ ساعت پایش شد تا نقشه‌ای از چرخه‌های خواب و بیداری به دست آید.

پس از پایان دوره ثبت داده‌ها، حیوانات مطابق پروتکل‌های اخلاقی کشته شدند و پژوهشگران بلافاصله بخش‌های مختلف مغز را جدا کردند تا بتوانند در هر ناحیه، سطح پپتیدوگلیکان را به‌طور مستقل بسنجند. این طراحی به آن‌ها اجازه داد بررسی کنند که آیا نواحی مرتبط با خواب و هشیاری، الگوهای غلظتی متفاوتی از این قطعات باکتریایی نشان می‌دهند یا نه.

از نظر روش‌شناسی، مطالعه دقیق و سخت‌گیرانه طراحی شده بود؛ اما یک محدودیت مهم داشت: همه حیوانات، موش‌های نر بودند. این یعنی تقریبا نیمی از جمعیت بالقوه – ماده‌ها – از تصویر پژوهش حذف شده‌اند؛ موضوعی که می‌تواند درک ما را از زیست‌شناسی خواب در سطح جمعیت ناقص کند، به‌ویژه با توجه به اینکه هورمون‌ها و تفاوت‌های جنسی می‌توانند روی خواب، سیستم ایمنی و میکروبیوم اثر بگذارند.

چرا نتایج آزمایش روی موش‌ها را نمی‌توان ساده به انسان تعمیم داد؟

مدل‌های حیوانی در علوم اعصاب و میکروبیولوژی ابزار قدرتمندی هستند، اما همیشه باید پرسید: تا کجا می‌توان آن‌ها را به انسان تعمیم داد؟ در حوزه میکروبیوم، این شکاف حتی عمیق‌تر است، چون موش‌ها و انسان‌ها در نوع تغذیه، محیط زندگی، سیستم ایمنی و حتی ترکیب میکروبی روده تفاوت‌های اساسی دارند.

یک مثال کلاسیک، مقاله مشهور سال ۲۰۰۶ است که در آن محققان «موش‌های عاری از میکروب» (germ-free) را – که هیچ میکروارگانیسمی در بدن‌شان وجود نداشت – با میکروبیوتای روده موش‌های چاق یا لاغر کلونیزه کردند. موش‌هایی که میکروبیوتای موش‌های چاق را دریافت کردند، نسبت به موش‌هایی که با میکروبیوتای موش‌های لاغر کلونیزه شدند، چربی بیشتری در بدن خود ذخیره کردند. این یافته، در آن زمان به‌عنوان شاهدی قوی برای نقش میکروبیوتای روده در چاقی و متابولیسم مطرح شد.

اما تلاش برای تکرار این اثر در انسان، با استفاده از پیوند میکروبیوتای مدفوع (FMT) از افراد لاغر به نوجوانان چاق، نتیجه‌ مشابهی نداشت؛ وزن آن‌ها به‌طور معناداری کاهش پیدا نکرد. این تضاد یادآور نکته‌ای مهم است: یافته‌های به‌دست‌آمده از موش‌ها می‌توانند «مکانیسم‌های احتمالی» را پیشنهاد کنند، اما لزوما «نتیجه بالینی در انسان» را پیش‌بینی نمی‌کنند.

مطالعه جدید درباره خواب نیز زیر همین چتر قرار می‌گیرد. مشاهده اینکه پپتیدوگلیکان در مغز موش‌های محروم از خواب افزایش می‌یابد، می‌تواند سرنخی در مورد مسیرهای مولکولی بین روده و مغز باشد، اما تا زمانی که کارآزمایی‌های بزرگ انسانی انجام نشود، نمی‌توان با قطعیت گفت الگوی مشابهی در انسان رخ می‌دهد یا خیر.

مغز استریل؛ یا فقط خیال ما بوده است؟

در پزشکی کلاسیک، مغز عضو «استریل» بدن به حساب می‌آید؛ یعنی منطقه‌ای که نه باکتری دارد و نه قارچ و نه ویروس (در شرایط سالم). این استریلیته نسبی تا حد زیادی مدیون «سد خونی–مغزی» است؛ شبکه‌ای از سلول‌ها و اتصالات تنگ (tight junctions) که جریان مواد از خون به بافت عصبی را به‌شدت کنترل می‌کند. فرض بر این است که تا زمانی که سد خونی–مغزی سالم باشد، میکروارگانیسم‌ها امکان عبور ندارند.

با این حال، طی دو دهه گذشته مطالعات متعددی نشان داده‌اند که «قطعات مرتبط با باکتری‌ها»، مانند پپتیدوگلیکان و لیپوپلی‌ساکاریدها (LPS)، می‌توانند در بافت مغزی شناسایی شوند، بدون اینکه شواهدی از حضور خود باکتری‌ها وجود داشته باشد. به نظر می‌رسد این مولکول‌ها آن‌قدر کوچک‌اند که در شرایط خاص بتوانند از سدها عبور کنند.

هم سد خونی–مغزی و هم دیواره روده، در برخی شرایط مثل کم‌خوابی مزمن، التهاب سیستمیک، افزایش سن یا حتی تمرینات ورزشی بسیار شدید، «نفوذپذیرتر» می‌شوند. در روده، اتصالات تنگ میان سلول‌های اپیتلیال، مانند دروازه‌ای عمل می‌کنند که مشخص می‌کند چه مولکول‌ها و یون‌هایی اجازه عبور دارند. وقتی این اتصالات شل‌تر شوند، ترکیبات بیشتری – از جمله مولکول‌های میکروبی یا حتی خود میکروارگانیسم‌ها – می‌توانند وارد جریان خون شده و در سراسر بدن، از جمله نزدیک مغز، توزیع شوند.

پیامدهای این «نشت» هنوز به‌طور کامل روشن نیست. اصطلاح «روده نشت‌کننده» اغلب در بحث‌های عمومی و حتی تبلیغات غیردقیق سلامت استفاده می‌شود، اما در حوزه علمی، افزایش نفوذپذیری روده با بیماری‌هایی مانند بیماری التهابی روده (IBD) و شاید با برخی اختلالات متابولیک و عصبی پیوند خورده است. اینکه عبور قطعات باکتریایی به مغز در نهایت به نفع سیستم عصبی است یا به زیان آن، پرسشی است که پاسخ قاطعی ندارد.

محور روده–مغز و داستان ناتمام خواب

در سال‌های اخیر، مفهوم «محور روده–مغز» به یکی از داغ‌ترین موضوعات علوم اعصاب، نوروایمونولوژی و پزشکی خواب تبدیل شده است. این محور به شبکه‌ای از ارتباطات عصبی، هورمونی و ایمنی‌–مولکولی اطلاق می‌شود که بین دستگاه گوارش و سیستم عصبی مرکزی در جریان است. برخی مطالعات نشان داده‌اند که تغییر در ترکیب میکروبیوتای روده می‌تواند بر اضطراب، افسردگی، رفتارهای اجتماعی و حتی پاسخ به استرس اثر بگذارد.

خواب نیز به‌طور طبیعی در این معادله قرار گرفته است. محرومیت از خواب می‌تواند سیستم ایمنی و سدهای محافظتی بدن را مختل کند و از سوی دیگر، التهاب مزمن و تغییرات میکروبیوم هم ممکن است الگوی خواب را بر هم بزند. با این حال، بیشتر این شواهد از آزمایش روی موش‌ها و رت‌ها به دست آمده و ارتباط مستقیم و قوی در مطالعات انسانی – به‌ویژه کارآزمایی‌های مداخله‌ای بزرگ – هنوز محدود است.

برای اینکه بتوانیم به این پرسش پاسخ دهیم که «آیا دستکاری میکروبیوم روده می‌تواند به بهبود اختلالات خواب در انسان کمک کند؟» نیاز به مطالعات طولانی‌مدت، کنترل‌شده و پرهزینه داریم. این مطالعات باید نه‌فقط ترکیب میکروبی، بلکه عملکرد ایمنی، متابولیسم، وضعیت روانی و ساختار خواب را هم‌زمان بسنجند. با توجه به پیچیدگی میکروبیوم و تفاوت‌های فردی، راه رسیدن به چنین شناخت جامعی هنوز طولانی است.

جمع‌بندی: بدنی به‌هم‌پیوسته، پرسش‌هایی باز

پژوهش جدید درباره حضور پپتیدوگلیکان باکتریایی در مغز موش‌ها و ارتباط احتمالی آن با محرومیت از خواب، تصویری پیچیده اما جذاب از رابطه روده و مغز ترسیم می‌کند. این نتایج با وجود محدودیت‌ها – از جمله استفاده از تنها ۹ موش نر و دشواری تعمیم به انسان – نشان می‌دهد که مرز میان آنچه «داخل روده» و آنچه «در مغز» می‌گذرد، آن‌قدرها هم سخت و نفوذناپذیر نیست.

در حال حاضر، هنوز شواهد کافی برای این ادعا نداریم که «قطعات باکتری در مغز، علت مستقیم اختلالات خواب در انسان هستند». اما همین پرسش جست‌وجو را در مسیری تازه قرار داده است؛ مسیری که در آن، میکروبیولوژی انسان و علوم اعصاب به‌جای دو جزیره جدا، دو بخش از یک نقشه بزرگ‌تر دیده می‌شوند. شاید سال‌ها بعد، وقتی درباره بهداشت خواب صحبت می‌کنیم، رژیم غذایی و میکروبیوم روده هم به‌شکل بسیار دقیق‌تری در نسخه‌های علمی وارد شوند.

تا آن زمان، بهترین توصیه بر پایه شواهد فعلی ساده است: خوابی منظم، تغذیه متعادل، فعالیت بدنی و مراقبت از سلامت گوارش، نه‌تنها برای مغز و سیستم عصبی، بلکه برای کل بدن مفید است؛ حتی اگر هنوز ندانیم دقیقا کدام مولکول‌ها میان روده و مغز، پیام‌آور این سود هستند.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به بالا بروید