بازار کار آمریکا در ظاهر هنوز سر پا ایستاده، اما اگر با چند نفر از جویندگان کار صحبت کنید، تصویر دیگری جلوی چشمتان میآید؛ رشد استخدامها کند شده، شرکتها سختتر نیرو میگیرند، دستمزدها آهستهتر بالا میرود و بهجای قراردادهای تماموقت، پروژهای و فریلنسی بیشتر شده است. درست در همین دوران، تب هوش مصنوعی به داغترین سطح خود رسیده و سرمایهگذاری در این حوزه هر روز رکورد تازهای میزند.
این تضاد عجیب است: بهرهوری ناشی از هوش مصنوعی هنوز آنقدرها که وعده داده میشد در عمل دیده نمیشود، اما میلیاردها دلار خرج دیتاسنتر، تراشه و مدلهای زبانی میشود و بورس هم رفتار میکند انگار آینده اقتصاد کاملاً به هوش مصنوعی گره خورده است. طبیعی است که خیلیها بپرسند: رابطه این موج هوش مصنوعی با توقف رشد دستمزدها و بیجان شدن بازار کار چیست؟
بعضی اقتصاددانها مثل دارون عجماوغلو میگویند اثر واقعی هوش مصنوعی روی شغلها اگر هم قرار باشد بیاید، احتمالاً یک دهه طول میکشد. اما سمت دیگر ماجرا، مدیران غولهای تکنولوژیاند که داستانی کاملاً متفاوت تعریف میکنند: اینکه هوش مصنوعی قرار است همهچیز را زیر و رو کند؛ از روتینترین کارهای اداری تا مدیریت شرکتهای چند صد میلیارد دلاری.
وقتی مدیرعامل گوگل میگوید «هیچ شغلی در امان نیست»
ساندار پیکای، مدیرعامل آلفابت (گوگل)، یکی از بلندترین صداها در این موج تازه است. او در گفتوگویی با BBC هوش مصنوعی را «عمیقترین فناوری که بشر تاکنون روی آن کار کرده» توصیف کرده و در عین حال هشدار داده که جامعه باید آماده «دوران آشوب و اختلال» باشد.
پیکای مدعی است نه تنها مشاغل معمولی، که حتی جایگاه خودش به عنوان مدیرعامل هم در معرض تهدید است و میگوید مدیریت یک شرکت از جمله سادهترین نقشهایی است که در آینده میتواند توسط هوش مصنوعی انجام شود. شنیدن این حرف از زبان کسی که خودش حالا میلیاردر است و بزرگترین محصولات هوش مصنوعی را به بازار میفرستد، برای خیلیها تناقضآمیز است؛ اگر اینقدر خطرناک است، چرا همچنان گازش را گرفتهاید و جلو میروید؟
او در ادامه مصاحبهاش تأکید میکند که «هوش مصنوعی شغلها را تغییر و جابهجا میکند. مردم باید خودشان را تطبیق بدهند و در برخی حوزهها هم حتماً روی بعضی مشاغل اثر مستقیم میگذارد. به همین خاطر است که باید در سطح جامعه دربارهاش گفتوگو کنیم.»
از قضا، این گفتوگوها همین حالا هم همهجا در جریان است. از شبکههای اجتماعی و تیتر رسانهها گرفته تا اتاقهای هیئتمدیره و کلاسهای دانشگاهی، مدام درباره هوش مصنوعی صحبت میشود. مسئله اصلی حالا دیگر این نیست که «آیا حرف بزنیم یا نه»، بلکه این است که «چه کسی دارد قاب این بحث را میسازد و روایت غالب را شکل میدهد؟»
چه کسی از روایت «هوش مصنوعی شغل شما را میگیرد» سود میبرد؟
فراموش نکنیم پیکای در رأس یکی از بزرگترین بازیگران صنعت هوش مصنوعی نشسته است. او ذینفع مستقیم این است که جامعه، دولتها و سرمایهگذاران باور کنند این فناوری آنقدر قدرتمند و گریزناپذیر است که هم تهدید است و هم تنها راه نجات. روایت «هوش مصنوعی دیر یا زود شغل همه را میگیرد» در چنین فضایی، بیش از آنکه یک پیشبینی خنثی باشد، یک ابزار فشار رسانهای و سیاسی است.
در عمل، آنچه فعلاً میبینیم بیشتر شبیه «قطعهقطعه شدن» شغلهاست تا نابودی کامل آنها. شرکتها با کمک ابزارهای هوش مصنوعی، بخشهایی از کار مثل ترجمه، تولید محتوای اولیه یا حتی بعضی بخشهای توسعه نرمافزار را تکهتکه و برونسپاری میکنند؛ یعنی وظایفی که قبلاً داخل یک شغل تماموقت بود، حالا تبدیل میشود به چند پروژه کوتاهمدت برای فریلنسرها یا پیمانکاران. این تفاوت مهمی با سناریوی «ربات میآید و جای شما را صددرصد میگیرد» دارد؛ تفاوتی که خیلی از هواداران پرشور هوش مصنوعی ترجیح میدهند دیده نشود.
تحلیلی که اخیراً در بیزنساینسایدر منتشر شده نشان میدهد مشاغلی که از نظر تئوریک، بیشترین «در معرض بودن» نسبت به اتوماسیون هوش مصنوعی را دارند، فعلاً در عمل ضربه مستقیم نگرفتهاند. دلیل اصلی رکود استخدامی در بسیاری از بخشهای اقتصاد، بیشتر به عواملی مثل نگرانیهای سیاسی، جنگ تعرفهها و اضافهاستخدامهای دوران کرونا برمیگردد؛ مجموعه عواملی که اقتصاد را شبیه شرایط پیش از رکود کرده است، نه صرفاً یورش رباتها.
آینده کار با هوش مصنوعی: تقدیر محتوم یا انتخاب جمعی؟
از یک طرف، ما با سیلی از محصولات هوش مصنوعی، تبلیغات اغراقآمیز و وعدههای آخرالزمانی طرفیم؛ از طرف دیگر، دادهها هنوز نشان نمیدهد که نابودی گسترده شغلها به یک واقعیت اجتنابناپذیر تبدیل شده باشد. آیا ممکن است در سناریوهای بدبینانه، اتوماسیون مبتنی بر هوش مصنوعی بخش بزرگی از نیروی کار را حاشیهنشین کند؟ بله. اما همانقدر هم ممکن است با سیاستگذاری درست، سرمایهگذاری روی آموزش و تنظیم دقیق قوانین کار، خروجی این فناوری بهجای حذف انسانها، تبدیل به ابزاری برای توانمندسازی آنها شود.
در نهایت، سؤال مهم برای کاربران و نیروی کار در سراسر جهان این است: به چه کسی اعتماد میکنیم؟ به مدیرانی که خودشان از رشد سرسامآور سهام هوش مصنوعی سود میبرند و از سناریوهای «یا نابودی یا نجات» حرف میزنند، یا به شواهد و دادههایی که هنوز تصویر پیچیدهتری را نشان میدهد؟ در دنیایی که هر روز سیلی از اطلاعات و روایتها ما را محاصره کرده، شاید منطقیترین کار این باشد که بهجای سرسپردن به روایت رسمی غولهای تکنولوژی، با نگاهی انتقادی هم فرصتها و هم خطرهای هوش مصنوعی را کنار هم ببینیم.
هوش مصنوعی قرار نیست مثل یک دستگاه «خردکن چوب» یکباره کل جامعه را نابود کند، اما اگر اختیار شکلدادن آیندهاش را فقط به دست چند شرکت بزرگ بسپاریم، بعید نیست همین تصویر اغراقآمیز، به شکلی دیگر به واقعیت نزدیک شود. آینده کار در عصر هوش مصنوعی بیش از آنکه سرنوشت از پیش نوشتهشده باشد، به تصمیمهای امروز ما درباره قانونگذاری، توزیع قدرت و نوع استفاده از این فناوری بستگی دارد.
