تاثیر ناخود‌آگاه در تصمیمات ما

تا چه میزان تحت تاثیر ناخودآگاه‌ خود هستیم؟

آیا تا به حال این سوال به ذهنتان رسیده است که تا چه میزان تصمیمات ما به خودمان بازمی‌گردد؟ اصلاً تاثیر ناخودآگاه ما در تصمیمات ما چه قدر است؟

جواب این سوال را با مثالی از یک آزمایش روانشناسی شروع می‌کنیم:

از گروهی از مردم خواسته شده بود تا با حالتی آسوده روبه‌‌روی یک ساعت بنشینند و روی ساعت نوری قرمز رنگ قرار داشت که به محوریت آن می‌چرخید. تمام کاری که افراد باید می‌کردند این بود که انگشت‌هایشان را هنگامی که احساس مصر بودن کردند روی نور قرمز بگذارند و موقعیت آن را به یاد نگه دارند. در همان هنگام که تمامی این‌ها اتفاق می‌افتاد، عملکرد ذهن‌شان به وسیله‌ی EEG (نوار مغز) ضبط می‌شد. این دستگاه قادر بود که عملکردهای الکتریکی ذهن را ثبت کند.

بنیامین لبیت که این آزمایش را به عمل رساند، سعی بر نشان دادن اهمیت زمان داشت و همچنین اینکه آیا ناخودآگاه ما واقعا نقش مهمی دارد یا نه. او نشان داد که عملکرد‌های الکتریکی مغز بسیار زودتر از زمان تصمیم‌گیری افراد برای گذاشتن انگشت‌شان روی ساعت شروع به فعالیت می‌کنند. به عبارتی دیگر، مکانیزم ناخودآگاهی به واسطه فعالیت‌ عصبی، ما را برای انجام هر عملی که تصمیم به انجامش داریم آماده می‌کند. اما همه اینها پیش از اینکه ما آگاه به انجام چیزی باشیم رخ می‌دهد. به‌نظر می‌رسد که ناخودآگاه‌مان بر تمام فعالیت‌های ما سلطه دارد.

اما به همین طریق که علم در حال گسترش است ما هم قادر هستیم که در بسیاری از مسائلی که از قبل کشف کرده‌ایم پیشرفت داشته باشیم. حال فهمیده‌ایم که یکی از مشکلات اساسی با آزمایشات تجربی این است که ادعا می‌کند ناخودآگاه نقش عمده‌ای بر رفتار ما دارد و این مسئله بیش از حد بزرگ‌نمایی شده است. برای نمونه، هنگام تصحیح کردن بسیاری از تعصبات بوجود آمده در تصمیمات خودآگاه، فاصله میان اقدامات خودآگاهانه و عملکرد مغز کاهش پیدا می‌کند. با اینکه آزمایشات اصلی انجام شده بسیار متقاعد کننده هستند، اما نمی‌توان از آنها به عنوان سندی برای اثبات اهمیت ناخودآگاه بر تمام اعمال‌ انسانی استفاده کرد.

دستکاری ناخودآگاه

از دیگر راه‌هایی که می‌توان فهمید که واقعا توسط ناخودآگاه‌مان کنترل می‌شویم یا نه، این است که به لحظاتی که معمولا دستکاری ناخودآگاه رخ می‌دهد نگاهی بی‌اندازیم. در یکی از تحقیقات از مردم پرسیده شد که بیشتر این دستکاری در چه هنگامی رخ داده است.

بارزترین مثال تبلیغات بودند. که قطعا آنقدرها هم باعث تعجب نیست، از آنجایی که اصطلاح «تبلیغات زیرچشمی» بسیار به گوش‌مان خورده است. این تبلیعات به‌گونه‌ای درست شده‌اند که مصرف کننده به طور خودآگاه متوجه آن تبلیغ نمی‌شود و ناخودآگاهانه تصمیم می‌گیرد محصولی را خریداری کند.

جیمز ویکاری که در دهه‌ی ۵۰ روانشناس و فروشنده بود، به این موضوع شهرت زیادی بخشید. اون صاحب یک سینما را متقاعد کرد که هنگام پخش یکی از فیلم‌ها، چندین کلمه را خیلی سریع و کوتاه روی پرده سینما نمایش دهد؛ پیام‌هایی مانند «کوکاکولا بنوش». اون ادعا کرد که همان شب تمام نوشیدنی‌ها فروخته شدند. بعد از آنکه مردم به شیوه فروش نوشیدنی‌ها پی‌بردند، ویکاری اعلام کرد که گفته‌هایش درباره فروش نوشیدنی‌ها دروغ بوده است.

در حقیقت، بسیار سخت است که که بخواهیم به گونه‌ای علمی نشان دهیم که حجمی از کلمات به‌گونه‌ای ناآشکار برای خودآگاهمان، می‌توانند مجبورمان کنند که دکمه ای را فشار دهیم،‌ چه برسد به آنکه مسبب دستکاری ذهنی ما برای انجام اقداماتی در دنیای واقعی شوند.

پیام‌های ناخودآگاه یا نیمه خود‌آگاه

با این حال جالب است که بسیاری از مردم معتقدند، همانظور که در آزمایشات هم نشان داده شده، چنین روش‌هایی برای تبلیغات هنوز هم مورد استفاده قرار می‌گیرند؛ با اینکه قوانینی محکم بر ضد چنین تبلیغاتی وضع شده است.

آیا تصمیمات ناشی از ناخودآگاه ما هستند؟

اما آیا واقعا ممکن است که بدون خودآگاهی تصمیم بگیریم؟ برای اینکه به جوابش برسیم، محققان چند بخش را مطالعه کرده‌اند: حدودی که تصمیمات‌مان تحت تاثیر ناخودآگاه‌مان است، حالا می‌خواهد غیرعقلانی و متعصبانه باشد (مثل نژادپرستی و جنسیت‌برتری) یا چاره‌هایی برای پیشرفت این تعصبات و تصمیمات ناخودآگاهانه.

یک مطالعه‌ محوری نشان داده که آیا انتخاب مصرف‌کننده یک محصول بر اساس تفکری فعال بوده یا خیر. نتایج به دست آمده این بوده که اغلب مردم بهترین تصمیمات‌شان را، به ویژه به هنگام خریدهای حساس‌تر، هنگامی عملی کرده‌اند که اصلا فکری به آن نکرده‌اند. دلیل این موضوع با توجه به ادعای محققان، این است که فرایند ناخودآگاه ما در محدودیت کمتری می‌باشد. روند ناخودآگاه مثل درک شهودی، به‌گونه‌ای خودکار و بسیار سریع عمل می‌کند؛ همین سبب می‌شود که نسبت به افکار خودآگاهانه برای ما برتری داشته باشد.

همانند آزمایش لبیت، این تحقیق بسیار توجه ما را جلب کرد. متاسفانه تلاش‌های انجام شده برای دستیابی به چنین نتایج جالبی شدیدا سخت بود، نه تنها درباره انتخاب مصرف‌کنندگان، بلکه حتی در شرایطی که تصمیمات ناخودآگاهانه شایع هستند، مانند: ردیابی دروغ، تصمیمات دارویی و ریسک‌هایی که هنگام بودن در یک رابطه عاشقانه گردن می‌گیریم.

ناگفته نماند که بی‌شک عوامل دیگری در تصمیمات ما دخیل هستند که ما آنچنان بهشان توجهی نمی‌کنیم؛ احساسات، حالات زودگذر، خستگی، گشنگی، استرس و … از جمله این عوامل هستند. اما این‌ها مبنی بر این نیست که ما به واسطه ناخودآگاه‌مان کنترل می‌شویم، امکانش هست که تمام این عوامل را به‌گونه‌ای خودآگاهانه تجربه کنیم. حتی گاهی می‌توانیم با آنها مقابله کنیم یا صرفا بپذیریم که بخشی از رفتارمان هستند.

جایگاه تعصبات در ناخودآگاه ما

اما تعصب در تصمیم‌گیری‌هایمان چه نقشی دارد؟ مطالعه‌ای به واسطه‌ی IAT نشان داده که انسان‌ها تعصبات و رفتارهای ناخودآگاهانه خود را اغلب در برابر دیگران به‌کار می‌گیرند (مانند باور به برتری نژاد و برتری جنسیت). تمام این عوامل می‌توانند نقش بسیار بزرگی در زندگی نه تنها افراد تصمیم‌گیرنده، بلکه آنانی که آن تصمیمات برایشان گرفته می‌شود ایجاد کنند. در نظر بگیرید مدیر شرکتی که نژاد پرست است، یک نژاد خاص را از استخدام در شرکت خود منع کند بدون آنکه دلیلی عقلانی، یا درواقع، خودآگاهانه داشته باشد.

البته اگر به این موضوع دقیق‌تر نگاه کنیم، به دو اشکال برمی‌خوریم: اول، اگر به امتیاز هر فرد در تست بنگریم، و بعد دوباره تست را از هر فرد بگیریم، نتیجه‌ی تست یکسان نخواهد بود. دوم، نتایج IAT فقط نسخه‌ای ضعیف از تصمیمات ناخودآگانه افراد را نشان می‌دهد، که یعنی آنقدرها هم مورد اعتماد نیست.

 

اشارات

همچنین تلاش‌هایی برای پیشرفت راهکارهایی که به واسطه آن‌ها تصمیمات روزانه‌مان را می‌گیریم انجام شده (مثل خوردن غذای سالم و پس انداز برای سال‌های پیشه روحالاتی که ممکن است تعصبات ناخودآگاهمان اجازه ندهد تصمیمات معقول‌تری بگیریم. برنده جایزه نوبل، ریچارد تالر و کِس سان‌اشتاین کاری بسیار انقلابی در این زمینه انجام داده‌اند. ایده پشت کارشان متاثر از دانشمند دنیل کاهنمان است که عنوان کرده انسان‌ها تصمیماتی را می‌گیرند که در اغلب اوقات اصلا آگاهانه نیستند.

برای اینکه بتوانیم بهتر تصمیم‌گیری کنیم، تالر و سان‌اشتین پیشنهاد می‌کنند تا تعصبان ناخودآگانه خود را به سمت تصمیماتی خودآگاهانه و بهتر سوق دهیم. برای عملی کردن این‌کار، می‌توانیم از مردم اشاراتی را به سوی تصمیم‌گیری بهتر طلب کنیم. به عنوان مثال، یک سوپرمارکت می‌تواند دستیابی به خوراکی‌های شیرین را سخت‌تر از دستیابی به میوه کند. این مسئله در تمام نقاط دنیا عنوان شده است.

قفسه پر از شکلات و واکنش ناخودآگاه ما

شکلات‌ها را پنهان کنیم؟

مطالعات اخیر نشان داده که استفاده از این روش هم اغلب با شکست روبه‌رو می‌شود. همچنین اینکه معمولا نتیجه‌ای برعکس دارند و اگر هم ازشان بهره‌گیری نشود، نتیجه‌‌ای بدتر خواهند داشت. دلایل بسیاری برای این موضوع هست، مثلا به‌کارگیری اشاره‌ای اشتباه یا به اشتباه فهمیده شدن آن. به نظر می‌آید که باید رفتارها را عوض کرد نه صرفا اشارات را.

به علاوه‌، نشانه‌ها به ما تلقین می‌کنند که ما راحت‌تر از آنچه که باید تحت تاثیر چیزها قرار می‌گیریم. از اصلی‌ترین مشخصه‌های تجربیات روانشناسی باور به این است که ما مسئول تغییر هستیم، فرقی ندارد در شرایطی شخصی (مثل خانواده‌دار بودن) یا بیرونی باشد (تغییرات آب و هوایی توسط انسان).

در مجموع ما ترجیح می‌دهیم که در همه‌چیز کنترل داشته باشیم، حتی اگر گمان کنیم که تحت سلطه مکانیزمی هستیم که درحال دستکاری رفتار ما است. البته ما باور داریم که در برخی مسائل مانند کنترل کردن چیزها و وظایف‌مان کمتر نقش داریم چرا که بسیار دارای اهمیت هستند. برای نمونه، ما ترجیح می‌دهیم انتخاب و کنترل آگاهانه‌مان را روی رای انتخابات بگذاریم تا اینکه صبحانه چه خواهیم خورد. پس می‌توان گفت انتخاب ضعیف‌مان در صبحانه به‌خاطر تبلیغات زیرچشمی شرکت‌های تولید کننده بوده است. اگرچه که همه‌مان به سختی باور می‌کنیم که هنگام رای دادن به شخصی خاص، سرمان با تبلیغات انجام شده کلاه رفته است.

یافته‌های علمی روانشناسی که بسیار هم معروف می‌شوند، آنقدرها کمک کننده نیستند چرا که مسائلی که ما در ناخودآگاهمان به ‌آنها واقف هستیم را بزرگ‌نمایی می‌کنند. در هر حال علم روانشناسی تاکید‌ش بر این است تصمیمات ما اغلب در خودآگاه ما صورت می‌گیرند تا ناخودآگاه. پیش می‌آید که گمان کنیم چرا کاری را که عملی کردیم، انجام دادیم. این امر می‌تواند به این خاطر باشد که ما همیشه به باطن و انگیزه‌هایمان توجهی نمی‌کنیم. اما این با کنترل ناخودآگاه‌مان بر عملکردهای ما فرق دارد.

اگرچه که شاید خودمان باورش نکنیم، اما بیایید تصور کنیم که ناخودآگاه‌مان بر ما حاکم است. در این صورت پذیرفتن اینکه ما بر خودآگاهمان تکیه می‌کنیم چالش برانگیزتر است. مثلا وقتی چیزها درست پیش نمی‌روند، باید باور داشته باشیم که می‌توانیم آن مشکلات را با اراده و آگاهی خودمان تغییر بدهیم؛ البته با مسئولیت پذیری و درجه‌ای بالا از کنترل.

و در شرایطی هم که مسائل به خوبی پیش می‌روند، باور به اینکه می‌توانیم دوباره آن خوبی را تکرار کنیم، وابسته به این است که ما در ایجاد آن شرایط پیش آمده نقش عمده داشته‌ایم. یا هم اینکه به راحتی قبول کنیم که عملا هیچ انتخاب آگاهانه‌ای نداریم و هرکاری که انجام می‌دهیم از پیش در ناخودآگاه ما قطعی شده است؛ که این دیدگاه بی‌شک زندگی خسته کننده و رقت‌باری را برای هرکسی به ارمغان خواهد آورد.

پس حالا چرا شما عاشق همسرتان شدید؟ شاید چون آن فرد خاص باعث شده شما احساس قدرت و اعتماد به نفس کنید، شما را به ‌گونه‌ای به چالش کشیده یا صرفا بوی خوبی که داشتند سبب شده شما از آن فرد خوش‌‌تان بیاید. در نهایت تمام حرف ما این است که تنها یک عامل را نمی‌توان به هرچیزی تعمیم داد و یا کلا بگوییم خودآگاهمان در انتخاب ما دخیل نبوده است.

2 در مورد “تا چه میزان تحت تاثیر ناخودآگاه‌ خود هستیم؟”

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اسکرول به بالا
TCH