در این مقاله قصد داریم تا به صورت مفصل به داستان سری هیلو بپردازیم و داستان مسترچیف دوستداشتنی را از ابتدا تا قبل از آخرین عنوان این مجموعه یعنی Halo Infinite دنبال کنیم.
سری هیلو همواره یکی از مهمترین عناوین تاریخ صنعت بازی بوده و برای بسیاری خاطرهسازی کرده است. این مجموعه از بهترین شوتینگها، چه از لحاظ گیمپلی و چه از لحاظ داستانی بوده و میتوان گفت که مهمترین نام در میان بازیهای ایکسباکس است.
هیلو را بسیاری با گیمپلی هیجانانگیز و خوب آن میشناسند اما باید ذکر کرد که یکی از مفصلترین و طولانیترین داستانها در میان بازیها را نیز دارد و ریشه و پیشزمینهای که حتی در اتفاقات بازی شاهدش نیستم، خود یک حکایت مفصل است که در ادامه به تمامی آنها خواهیم پرداخت.
خلقت جهان
قدیمیترین دانشی که از جهان بازی در دست داریم به دورانی باز میگردد که هیچ موجود زندهای در کهکشان راه شیری وجود نداشت. گونهای به نام پریکرسر (Precursors) در جهان وجود داشتند که از دانش و فناوری بسیار برتر نسبت به هر موجودی که تاکنون زیسته است برخوردار بودهاند. این موجودات از اشکال مختلفی تشکیل شده بودند و دانش و شناخت آنها نسبت به جهان هستی، کنترل بیاندازه بر آن را در اختیار پریکرسرها قرار داده بود.
این موجودات تسلط کاملی به علم Neural Physics داشتند. دانشی که محوریت اصلی آن بر زنده بودن تمام آن چیزی است که در جهان وجود دارد. از این طریق آنها توانایی خلق، تغییر شکل، تلپاتی و بسیاری از مفاهیمی را داشتند که درک آنها برای ما ممکن نیست.
از دیگر ساختههای پریکرسرها Domain یا دامنه است. فضایی بسیار عظیم برای ذخیرهسازی دانش فراوان آنها درمورد جهان که دسترسی به آن کاری دشوار است.
پریکرسرها با ورود به کهکشان راه شیری تصمیم به خلق موجودات زنده گرفتند و حیات را به وجود آوردند. آنها سپس مفهوم Mantle of Responsibility یا ردای مسئولیت را پایهگذاری کردند. ردای مسئولیت عنوانی بود که به پیشرفتهترین گونه زنده داده میشد که وظیفه حفاظت و نظارت بر دیگر موجودات را به آنها میداد.
قیام فوررانرها
یکی از گونههای اصلی که خلق شدند، Forerunners نام داشتند. این موجودات برای کمک به پریکرسرها به وجود آمدند و نسبت به دیگر موجودات پیشرفتهتر بودند. بنا نیز بر این بود که پریکرسرها بعد از خود ردای مسئولیت را به آنها بسپارند. اما با گذر زمان متوجه شدند که فوررانرها لیاقت این عنوان را ندارند و تصمیم گرفتند تا این مسئولیت را به دیگر مخلوقات پیشرفته خود یعنی انسانها بسپارند.
توجه داشته باشید که این انسانها با آنچه که ما میشناسیم متفاوت است. آنها به انسانهای باستانی شهرت دارند و بسیار پیشتر از ما و انسانهای عصر حجر که میشناسیم زیستهاند.
بعد از این که مقام جانشینی از فوررانرها گرفته شد، آنها نتوانستند با این اتفاق کنار بیایند. آنها در طی سالیان طولانی به پیشرفتهای زیادی دست پیدا کرده بودند که از مهمترین آنها میتوان به نور سخت (Hard Light) اشاره کرد. نوری که در زمان نیاز قابل لمس میشود و از آن در ساخت بسیاری از فناوریها استفاده میشد.
فوررانرها علیه پریکرسرها، خالقین خود قیام کردند و نبرد آنها سالیان درازی به طول انجامید. درنهایت با غلبگی بر پریکرسرها، فوررانرها پیروز نبرد شدند و خالقین آنها نیز به چند دسته تقسیم شدند. برخی به دیگر کهکشانها گریختند اما توسط فوررانرها تعقیب شده و تا جایی که میدانیم نابود شدند. دسته دیگر از باقیماندهها میدانستند که فرار فایدهای ندارد، به همین دلیل خود را به خاکستر تبدیل کردند و آن خاکستر را در جهان رها کردند، به این امید که روزی به حالت اولیه بازگردند.
ردا در دستان فوررانرها
هزاران سال از این نبرد گذشت و با در دست داشتن ردای مسئولیت و بسیاری از فناوری پریکرسرها، فوررانرها پیشرفت چشمگیری داشتند و کنترل کامل جهان را در دست گرفته بودند. گذشت این همه سال باعث تحریف حقایق شده بود و فوررانرها باور داشتند که ردای مسئولیت را با اراده و خواست پریکرسرها به دست آوردهاند و جنگی رخ نداده بود.
انسانها بدون فناوری پریکرسرها سرعت کمتری در پیشرفت داشتند با این حال یکی از قدرتمندترین موجودات آن دوران بودند. به دلیل تحریفهای به وجود آمده، در ادامه حتی فوررانرها ردا را به انسانها میدهند، بدون آن که بدانند روزی این مسئولیت را از آنها دزدیدهاند.
نبرد انسانها و فوررانرها
سالها بعد، ناگهان فوررانرها متوجه وارد شدن و حمله انسانها به محدوده آنها شدند. انسانها با ورود به قلمرو فوررانرها، یکی از سیارههای خارجی آنها را از بین برده بودند و با ناوگانی بزرگ به سمت محدوده آنها در حرکت بودند. فوررانرها نیز سریع دست به عمل شده و با انسانها وارد جنگ شدند.
نبرد این دو گونه باری دیگر به سالیانی طولانی انجامید و تلفات بسیاری به جا گذاشت. درنهایت فوررانرها بر انسانها نیز پیروز شدند و تقریبا آنها را از بین بردند. برای تنبیه، انسانهای باقی مانده را به زتا هیلو (Zeta Halo) منتقل کردند که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.
پیشتر فوررانرها متوجه شدند که انسانها اصلا قصد حمله به آنها را نداشتهاند. آنها در حال فرار از دشمن و تحدیدی بزرگتر بودهاند که به زودی گریبانگیر فوررانرها نیز خواهد شد، و آن تهدید نیز چیزی نبود جز Flood.
فلاد
فلاد شاید بزرگترین تهدید طول تاریخ سری هیلو بوده و تعیین کننده سرنوشت جهان بازی است. فلاد درواقع نوعی انگل است که از طریق مبتلا کردن کامل یک سیاره، گسترش یافته و با یکپارچهسازی موجودات، زندگی میکند.
انسانها وقتی متوجه این انگل شدند که در حال انتشار و فراگیری بشریت بود. به همین دلیل نیز از محدوده خود گریختند و به سمت قلمرو فوررانرها رفتند. زمانی که به یک سیاره رسیدند متوجه شدند که آنجا نیز به فلاد آلوده شده است و تنها راهی که پیشروی خود دیدند، نابود کردن آن سیاره بود.
چیزی نگذشت که فوررانرها به خود آمدند و دیدند که سیارهها و کلونیهایشان به فلاد آلوده شده است و اگر راهی پیدا نکنند تمام موجودات از جمله خودشان از بین خواهند رفت. طی اقدامی سریع توانستند با فلاد مقابله کنند و آنها را تقریبا از بین ببرند.
رویکرد فرماندهها
3 نام را از میان اسامی فوررانرها زیاد میشنویم. دایداکت (Didact)، یکی از فرماندههای اصلی ارتش و عضو شورا، لایبررین (Librarian)، همسر دایداکت و رئیس بخش تحقیقات بر روی حیات و گونههای مختلف و فِیبر (Faber)، استاد سازنده که دانشمند بزرگی در دوران خود بوده است.
این فرماندگان بزرگ فوررانر پیشنهادهای مختلفی را در حوزه آمادگی برای بازگشت فلاد ارائه دادند. دایداکت پیشنهاد داد که جهانهایی با سپر ساخته شوند تا در صورت نیاز به آنها پناه ببرند. این پروژه تا حدی نیز جلو رفت اما بعد با آن مخالفت و دستور ساخت هیلو داده شد.
دایداکت اما این موضوع را نپذیرفت و به پرداختن به نقشه خود ادامه داد. او از یک فناوری به نام کامپوزر (Composer) استفاده کرد که میتوانست عقل و هوشیاری را به اجسام و فناوری منتقل کند. از این طریق، دیگر فلاد قادر نبود تا آنها را تحت کنترل خود بگیرد. او ارتش خصوصی خود را به یک ارتش مکانیکی تبدیل کرد اما تعداد آنها کافی نبود.
به همین دلیل دایداکت به سراغ تعدادی از انسانهایی که بر روی زتا هیلو ساکن بودند رفت و آنها را نیز به زور به ارتش مکانیکی خود اضافه نمود. این کار او کاملا برخلاف عنوان ردای مسئولیت بود و به همین دلیل نیز محاکمه و در یکی از شیلدورلدهای (Shield World) خود زندانی شد. سپس پیگیری پروژه هیلو از سر گرفته شد.
هیلو
پیشنهاد جایگزین برای مقابله با فلاد، ساخت یک سری از حلقهها بسیار غولپیکر و در ابعاد یک سیاره به نام هیلو بود که درواقع ابر سلاحهایی بودند برای نابودی کل حیات در کهکشان. اگر هیچ موجود زندهای در کهکشان نباشد، فلاد غذایی برای تغذیه ندارد و نابود میشود.
وظیفه ساخت هیلوها به عهده فیبر، استاد سازنده بود. او ابتدا آرک بزرگتر (Greater Ark) را ساخت، سازهای بسیار عظیم که دو وظیفه اصلی داشت. اول، تولید 12 هیلو با قطر 30 هزار کیلومتر که به (سینِسِنت) Senescent Array شهرت داشتند و دوم، به خواست لایبررین، جمعآوری فهرستی از تمامی گونهها برای زمانی که لازم شد هیلوها فعال شوند تا بتوان دوباره آنها را احیا کرد و حیات را بازگرداند.
همانطور که گفته شد باقی انسانها بر روی یکی از هیلوهای سینسنت یعنی زتا هیلو رها شدند و آنجا جامعه تشکیل داده و رشد کردند و بخشی از آنها نیز به سیاره زمین منتقل شدند. قابل ذکر است که سطح داخلی این حلقهها دارای اتموسفر و فضای لازم برای تشکیل اکوسیستم است.
با این حال هیلوهای سینسنت زیادی بزرگ بودند و این بزرگی ابعاد باعث ناپایداری بسیار زیاد آنها شده بود. به همین دلیل بعد از مذاکرات بسیاری، قرار شد تا آرک جدیدی ساخته شود که هیلوهای کوچکتری تولید کند.
آرک جدید ملقب به آرککوچکتر (Lesser Ark) وظیفه تولید 6 حلقه یا هیلو را داشت که هر کدام 10 هزار کیلومتر قطر داشته، با این حال بسیار قدرتمندتر بودند. این سری از حلقهها نئوتریک (Neoteric Array) نام داشتند. هر کدام از این هیلوها در یک نقطه از کهکشان قرار داده شد تا در صورتی که یکی از آنها فعال شد با سیگنالش به صورت زنجیرهای بقیه را نیز فعال کند.
مندیکنت بایس
مندیکنت بایس (Mendicant Bias) یک هوش مصنوعی بود که توسط فیبر طراحی شده بود. با اتمام ساخت این AI، سطح جدیدی برای هوشهای مصنوعی به وجود آمد چون با این که فناوری فوررانرها بسیار پیشرفته بود، این هوش مصنوعی از با اختلاف از هرآنچه ساخته بودند هوشمندتر بود. میتوان گفت که هوشمندترین موجود در دوران فوررانرها، مندیکنتبایس بود چرا که از هر کدام از سازندههای خود و هر موجود دیگری باهوشتر بود و میتوانست تعداد غیر قابل شمارشی از کارها را به صورت همزمان انجام دهد یا حداقل اینطور فکر میکردند. به همین دلیل نیز هدایت تمام نیروهای فوررانر و همچنین تمام هیلوها را به او داده شد.
اما سرنوشتی که این هوشمصنوعی برای فوررانرها رقم زد برای هیچ کس قابل پیشبینی نبود. یکی از آزمایشهایی که فیبر بر روی هیلوها انجام داد فعال کردن آزمایشی آن در کنار یکی از سیارههای انسانهای باستانی بود. اما موجی که این هیلو آزاد کرد باعث آزاد شدن بزرگترین دشمن فوررانرها شد. این دشمن نیز کسی نبود جز پرایموردیال (primordial) به معنای موجود کهن.
از شواهد پیدا بود که انسانها در هنگام فرار از دست فلاد، نیمی از جمعیت خود را فدا کردهاند و برای عقب نگه داشتن دشمن، پشت سر گذاشته بودند. ظاهرا آن انسانها قبل از نابود شدن توسط فلاد توانسته بودند موجودی را به زنجیر بکشند و زندانی کنند، موجودی که پرایموردیال نام داشت.
زتا هیلو
فوررانرها فورا پرایموردیال را دستگیر کردند و به دستور فیبر برای بازجویی به دست مندیکنتبایس سپرده شد. مندیکنت نیز او را به زتا هیلو، یکی از هیلوهای اولیه یا سینسنت منتقل کرد.
در زتا هیلو اما اتفاقاتی دیگر نیز در جریان بود. درواقع به گفته سازندهها، این هیلو مرموزترین آنها است زیرا تاریخی بسیار تاثیر گذار در دنیای بازی دارد. این حلقه همانطور که چندبار اشاره شد درواقع حلقهای بود که انسانها را به آن منتقل کرده بودند.
اما سرنوشتی که در انتظار این انسانها بود از اجدادشان نیز شومتر بود. فیبر بر طبق شواهد و تحقیقاتی که داشت متوجه شده بود که فلاد با انسانها کاری نداشته و گویی به طریقی انسانها نسبت به آن مصون بودند. به همین دلیل نیز انسانهای روی زتا هیلو را به آزمایشگاههایی در همین حلقه میبرد و روی آنها آزمایشهای وحشتناکی انجام میداد.
انسانهایی که از این آزمایشها زنده بازمیگشتند بیماریهای عجیبی داشتند و برخی پوست و یا دستهای اضافی داشتند و همینطور دیگران را نیز مبتلا میکردند. این آزمایشها تا جایی ادامه یافت که جوامع انسانها روی هیلوها پراکنده میشدند و به جنگلها پناه میبردند. این در حالی بود که پیشتر برخی از آنها نیز توسط دایداکت، به ارتشی رباتی تبدیل شده بودند.
بازجویی مندیکنت بایس از پرایموردیال به 45 سال به طول انجامید. شاید همینجا مناسب باشد که اشاره کنیم، تمام وقایعی که تا الان شرح داده شدهاند سالهای بسیار زیادی با یکدیگر فاصله دارند و برخی از آنها صدها سال زمان بردهاند.
نتیجه این بازجویی اما آینده کل کهکشان را تغییر داد. در این بازجویی پرایموردیال توضیح داد که او درواقع آخرین باقی مانده از نژاد پریکرسرها، سازندههای حیات در دنیا است. اما حقیقت شوکه کنندهای که برملا کرد آن است که فلاد نیز درواقع پریکرسر محسوب میشود. درواقع خاکستر آن دسته از پریکرسرها که فرار نکردند طی میلیونها سال آلوده شده و به شکل فلاد بازگشته است.
او گفت که این فوررانرها بودند که خالقین خود را از بین بردند و بسیاری از مشکلات جهان بر گردن آنها است چرا که اگر پریکرسرها همواره عنوان ردای مسئولیت را در دست داشتند، همه چیز بهتر ادامه مییافت. پرایموردیال همچنین گفت که تمام دانش پریکرسرهایی که تاکنون زیستهاند را در دست دارد و همین موضوع او را به هوشمندترین موجودی که در طول تاریخ زیسته است و احتمالا خواهد زیست تبدیل میکند.
در آخر نیز مندیکنت را قانع کرد که فلاد یک انگل نیست بلکه یک نیروی متحد کننده است. نیرویی که اگر تمام کهکشان را فرا بگیرد همه اورگانها را با یک ذهن واحد هدایت میکند و دیگر جنگ و بدبختی در کار نخواهد بود. همچنین که فلاد صرفا با انسانها کاری نداشت چراکه برایشان اهمیتی نداشتند و دشمن اصلی آنها فوررانرها بودند، یعنی تمام آزمایشهایی که روی انسانها انجام شد بیدلیل بوده است. طی این 45 سال مندیکنت توسط حرفهای پرایموردیال قانع شد و تنفر بزرگی نسبت به فوررانرها پیدا کرد و درنهایت نیز به جبهه فلاد ملحق شد.
مندیکنت بایس در ظاهر وانمود میکرد که تحت فرمان فیبر است و آزمایشهایش روی انسانها و بازجویی پرایموردیال را ادامه میدهد در حالی که تمام فعالیتهای زتا هیلو تحت فرمان این پریکرسر بود.
در ادامه بعد از قدرت گرفتن پرایموردیال، فلاد را بر روی زتا هیلو آزاد کردند تا تمام آن را فرا بگیرد. در همین نقطه بود که فوررانرها و فیبر متوجه حقیقت شدند و فهمیدند که چقدر اوضاع نابسامان است. بخش عظیمی از ارتش فوررانرها، 6 هیلوی نئوتریک و زتا هیلو به دست فلاد افتاده بود.
نبرد فوررانرها و فلاد
فوررانرها برای مقابله با مندیکنت بایس هوش مصنوعی جدید ساختند که همانقدر قدرتمند اما قابل کنترلتر بوده که همین AI به تنهایی تمام کهکشان را در ادامه نجات میدهد. این هوشمصنوعی آفنسیو بایس (Offensive Bias) نام داشت.
در ادامه هر نبردی که میان ارتش بزرگ فلاد و آنچه از فوررانرها باقی مانده بود به پیروزی فلاد ختم میشد و روز به روز به نابودی نزدیک میشدند. فیبر که علاوه بر جرمهایی که مرتکب شده بود داشت به دیوانگی میرسید، یکی از هیلوهای سینسنت را برای آزمایش به کنار یک سیاره برد و آن را فعال کرد. این عمل او کاملا بر خلاف عنوان ردای مسئولیت بود و به همین دلیل نیز او را دستگیر کرده و برای محاکمه با خود بردند. هنگام محاکمه او هر 11 هیلوی سینسنت را به اطراف دادگاه معلق احضار کردند و آنها را از کار انداختند. حلقه دوازدهم همان زتا هیلو بود که تحت کنترل مندیکنت بایس بود.
در زمان محاکمه فیبر، ناگهان زتا هیلو کنار پایتخت فوررانرها ظاهر شد. تمام سیستم دفاعی سیاره شروع با نبرد با زتا هیلو کردند و این نبرد ادامه پیدا کرد تا زمانی که مندیکنت بایس زتا هیلو را فعال کرد و تمام موجودات زنده در پایتخت فوررانرها و منظومه آن را از بین برد.
در همین هنگام سیستم امنیتی زتا هیلو فعال میشود و برای جلوگیری از استفاده نادرست آن (که دیگر دیر شده است) یک پورتال باز میکند و حلقه را به جایی دیگر منتقل میکند. مندیکنت و پرایموردیال متوجه میشوند که مقصد این پورتال یک سیاره است که در صورت برخورد با آن زتا هیلو و خودشان از بین میروند. مشکلشان اما این بود که تمامی سیستم کنترل اتومات حلقه در نبرد از بین رفته بود.
آنها با انسانهایی که روی حلقه باقی مانده بودند توافق کردند تا کنترل آن را به دست بگیرند. فلاد کنترل فوررانرهای داخل حلقه را به دست گرفت تا بتوانند وارد سیستم شده و حلقه را به صورت دستی کنترل کنند. موفق هم میشود و جوری آن را تنظیم میکند که سیاره دقیقا از وسط حلقه عبور کند. این موضوع اما باعث نابودی بخش زیادی از حلقه میشود چراکه جاذبه آن سیاره تقریبا دو سوم حلقه را از جا میکند.
سپس ارتش فوررانرها که آنها را تعقیب کرده بودند وارد حلقه شدند و پرایموردیال را باری دیگر دستگیر کردند. مندیکنت اما قابل دستگیر کردن نبود چراکه در بسیاری دیگر از منابع همچنان وجود داشت و محدود به زتا هیلو نمیشد.
آنها پرایموردیال را باری دیگر برای بازجویی با خود بردند و او را در یک کپسول قرار دادند که زمان در آن با سرعت بسیار بیشتری در جریان بوده و تنها در چند ثانیه، هزاران سال از عمر پرایموردیال گذشت. در این بازجوییها او هویت خود و فلاد را فاش کرد و گفت که روزی فلاد بالاخره پیروز میشود و تا زمانی که این اتفاق نیوفتد در جهان آشوب پایان نخواهد یافت.
او سپس بعد از چند ثانیه دیگر که البته برای خود میلیونها سال بود، به صورت فیزیکی نابود شد. اما دانش و هوشیاری خود را قبل از مرگ و با استفاده از Neural Physics به تار و پود هستی گره زد، بدان معنا که هر ذهن واحد از فلاد در هر زمانی ساخته شود، تمام دانش پرایموردیال را در دست خواهد داشت و تا زمانی که جهان وجود دارد این قائده نیز پابرجا خواهد بود. البته تا زمانی که فلاد نباشد این موضوع مشکلساز نخواهد شد.
فوررانرها که دیدند دو سوم این حلقه از بین رفته است، به گزینهای مناسب برای قرارگیری در کنار بقیه هیلوها تبدیل شده بود چرا که حال، زتا هیلو نیز قطری 10 کیلومتری دارد. همین اتفاق هم افتاد و این حلقه عنوان هفتم را در میان هیلوهای نئوتریک دریافت کرد.
در ادامه نبرد این دو گونه، فلاد همچنان به پیروزیهای پیدرپی خود ادامه داد تا این که به دو نبرد بزرگ رسیدند. نبرد اول در آرک بزرگتر رخ داد که ارتش فوررانرها به دست آفنسیو بایس و ارتش فلاد به دست مندیکنت بایس هدایت میشد.
این جنگ به سرعت و به نفع فلاد پایان یافت و تمام آرک بزرگتر از بین رفت و به همین ترتیب زتا هیلو که خود دو سومش را از دست داده بود به آخرین باقی مانده از سری سینسنت تبدیل شد.
آفنسیو بایس توانست با هوشمندی بسیار، بخشی از ارتش خود را نجات دهد و آنها را به منطقه دیگری منتقل کند. برای فوررانرها واضح بود که قرار نیست نبرد آخر را پیروز شوند و به همین ترتیب تصمیم گرفتند تا کنترل هیلوهای نئوتریک را پس گرفته و آنها را فعال کنند. در همین مدت نیز، آفنسیو بایس با آنچه برایش باقی مانده بود سعی میکرد تا ارتش فلاد را معطل کند.
در نهایت ارتش فوررانرها با 11 هزار سفینه جنگی در مقابل ارتش 4 میلیون سفینهای فلاد ایستاد تا باقی مانده فوررانرها حلقهها را فعال کنند که موفق نیز شدند.
شروع دوران جدید
فلاد و تمام موجودات زنده کهکشان به جز تعدادی از فوررانرها که پناه گرفته بودند از بین رفتند. سپس فوررانرهای باقی به سراغ مندیکنت بایس رفتند، او را از کار انداختند و هر تکه از آن را به یک جا بردند. اما با توجه به دانش زیادی که نسبت به فلاد داشت تصمیم گرفتند تا او را از بین نبرند و هسته اصلیش را در اعماق آرک کوچکتر پنهان کنند.
سپس با نظارت لایبررین تمام نمونههایی که از گونههای مختلف برداشته شده بود به سیارههای مربوطه بازگردانده شد. این بار اما لایبررین ردای مسئولیت را به انسانها واگذار کرد و از همین طریق، در آینده انسانها قادر خواهند بود تا از فناوریهای فوررانرها و پریکرسرها استفاده کنند.
طی هزاران سال آخرین فوررانرها نیز از بین میروند و در ادامه، تاریخ به همان شکلی که میشناسیم ادامه پیدا میکند، بدون این که انسانها از اتفاقاتی که پیشتر افتاده بود باخبر باشند.
سال 2500
انسانها باری دیگر به سطح کلونیهای فضایی رسیدهاند و چندین سیاره تحت کنترل خود دارند. یکی از مشکلاتی که در این دوران انسانها را تحدید میکرد، شورش سیاره و کلونیهای خارجی نسبت به تقسیم منابع بود. آنها معتقد بودند که بیشتر منابع در اختیار سیارههای داخلیتر نسبت به زمین قرار میگیرد و به همین دلیل نیز یک گروه تروریستی به نام insurrectionist تشکیل شد که UNSC (United Nations Space Command) یا دولت کلی سیارههای انسانها را تهدید میکرد.
دکتر کترین هالزی، پیشنهادی برای عملکرد بهتر با این تروریستها ارائه داد. طرح او، ساخت ابر سربازهایی بود که از تواناییهایی بالا برخوردار باشند. اما برای ساخت این سربازها، کودکان با سنین پایین را از خانوادههایشان میدزدیدند و آنها با یک کلون جایگزین میکردند. این کلونها نیز بعد از چند سال میمردند تا خانوادهها به چیزی شک نکنند.
سپس روی این کودکان آزمایشهای فراوانی برای تقویت قدرت بدنی آنها انجام داده و آنها را برای سالها تعلیم دادند. بسیاری از آنها طی این پروسه جان خود را از دست دادند اما آنهایی که جان سالم به در بردند تبدیل به ابرسربازهایی بسیار قدرتمند شدند که اسپارتان نام داشتند.
نسل اول اسپارتانها با شکست مواجه شدند اما نسل دوم آنها یعنی اسپارتانهای 2 همان سربازهایی قدرتمندی بودند که اشاره شد. یکی از این اسپارتانهای دو ثابت کرد که نسبت به بقیه از تواناییهای بالاتری در نبرد برخوردار است. نام آن اسپارتان جان 117 (یا همان مسترچیف که شخصیت اصلی سری هیلوهست.) بود که تیم خود به نام بلوتیم (Blue Team) را تشکیل داد و در نبرد با insurrectionist بسیار کارآمد واقع شد.
کاوننت
درست در میان درگیری این گروه تروریستی با UNSC بود که انسانها با حمله گروه و فرقه کاوننت (Covenant) مواجه شدند و فهمیدند که در کهکشان تنها نیستند. این گروه تشکیل شده از نژادهای مختلفی است که همگی بر یک باور دینی ارتشی تشکیل دادهاند و به دنبال اهداف خود هستند.
نبرد با گروه insurrectionist، تبدیل به نبرد انسانها با کاوننت میشود و اسپارتانها نیز ماموریتی جدید پیدا میکنند. کاوننت از سیارههای خارجی کلونی انسانها شروع میکند و تکتک آنها را از بین میبرد. این کار را نیز با سلاحهای قدرتمندی انجام میدهند که سطح سیاره را سوراخ کرده، و آن را نابود میکند.
Halo Wars
بالاخره وارد داستان اولین بازی میشویم. البته Halo Wars اولین نسخه از این سری نیست و پیشدرآمدی بر داستان سری اصلی است که گیمپلی متفاوت و تاکتیکال-نما بالا دارد.
در روزهای اول حمله کاوننت، سیاره هاروِست (Harvest) در حال نابودی بود. ابر سفینه انسانها به نام Spirit of Fire از سیاره دفاع میکند. کاوننت موفق میشود یک نقشه از فوررانرها را درون سیاره پیدا کند که به مکان بسیاری از سازههای آنها اشاره داشت.
با کمک این اطلاعات، کاوننت راهی یکی دیگر از سیارههای انسانها یعنی آرکیدیا میشود. سفینه Spirit of Fire که آنها را تعقیب کرده بود متوجه شد، سیستم دفاعی آرکیدیا از بین رفته است و کاوننت در حال یافتن خرابههای بیشتری از فوررانرها هستند.
در حالی که پروفسور الن اندرس از Spirit of Fire، مشغول تحقیق در محیط است، توسط یک آربیتر دزدیده میشود. آربیتر یک رنک در کاوننت است که به جنگجوهای بیشرافت داده میشود تا بلکه بتوانند شرافت خود را با مرگ در نبرد بازیابند.
کاوننت قصد دارد تا با استفاده از الن اندرس یکی از فناوریهای فوررانر را فعال کند، زیرا این فناوریها طوری طراحی شدهاند که فقط گونهای که ردای مسولیت دارد یعنی انسانها توانایی قعال کردن آنها را دارند. بعد از فعال شدن، مسیر کاوننت و Spirit of Fire به یک شیلدورلد میرسد. آن جا اندرس فرصت فرار پیدا میکند و به سفینه Spirit of Fire بازمیگردد. در مسیر بازگشت اما اندرس با چیزی غیرمنتظره روبهرو میشود، موجوداتی انگلمانند که درواقع همان فلاد هستند.
با بازگشت او به Spirit of Fire، آنها مجبور میشوند تا شیلدورلد را منفجر کنند چراکه اگر کاوننت بتواند از فناوری آنجا استفاده کند ممکن است انسانها از بین بروند. برای این کار اما موتور جهش سریع خود را فدا میکنند و حال ممکن است سالها زمان ببرد تا به مقصد برسند. به همین دلیل خدمه آن به خواب یخی میروند تا زمانی که به مقصد رسیدند بیدار شوند، بدون آن که بدانند کی و کجا بیدار خواهند شد. دانشی که نسبت به وجود فلاد داشتند نیز با آنها یخ میزند.
Halo Reach
این عنوان نیز یک اسپینآف مجموعه هیلو محسوب میشود که داستان آن به قبل از اولین هیلو بازمیگردد. با ادامه یافتن جنگ، طرح اسپارتان 3 شروع میشود که بدون نیاز به دزدیدن کودکان، اسپارتان میسازد. البته این اسپارتانها بسیار ضعیفتر و حتی کوچکتر از اسپارتانهای دو هستند.
یک گروه از اسپارتانهای سه، به نام نوبلتیم راهی سیاره ریچ، یکی دیگر از سیارههای انسانها میشوند چراکه احتمال داده میشود که گروه insurrectionist به آنجا حمله کردهاند. اما زمانی که به آنجا میرسند متوجه میشوند که این سیاره نیز مورد حمله کاوننت قرار گرفته است.
این تیم برای محافظت از بیس اونی (Oni Base) فرستاده میشود، جایی که دکتر هالزی در حال کار بر روی یک پروژه بوده که در نبرد با کاوننت تاثیرگذار خواهد بود. آنجا، دکتر هالزی یک قطعه از هوشیمصنوعی به نام کورتانا را به نوبلتیم میدهد تا به سفینه Pillar of Autumn ببرد. فقط یک نفر موفق به رساندن کورتانا و هالزی به آن سفینه میشود و بقیه در این راه کشته میشوند.
Halo Combat Evolved
Pillar of Autumn هنگام فرار از کاوننت یک جهش فضایی به یک نقطه نامعلوم زد. زمانی که به آن نقطه رسیدند متوجه شدند که به صورت اتفاقی کنار یک هیلو هستند.
تاسیسات 04 نام این هیلو بود. کاوننت که Pillar of Autumn را تعقیب کرده بود به سمت آنها در حرکت بوده اما جان 117 یا همان مسترچیف نیز داخل این سفینه بود. کاپیتان این سفینه کورتانا را به مسترچیف داد و به او دستور داد تا از آن محافظت کند.
مسترچیف فرار میکند و کورتانا را با خود به هیلو میبرد. سپس میبیند که Pillar of Autumn نیز داخل این حلقه سقوط میکند پس راهی میشود تا کاپیتان را پیدا کند. وقتی سفینه را پیدا میکند، متوجه میشود که همه داخل آن مردهاند و با شنیدن صدایی، با فلاد روبهرو میشود.
فلاد در حالت غیرهوشیار در داخل هیلو مانند دیگر موجودات ذخیره شده بود و با ورود کاوننت که فکر میکردند هیلو یک سمبل دینی و مقدس است آزاد شده بود.
343 Guilty Spark یک ربات است که وظیفه نظارت بر این هیلو را دارد که با خارج شدن فلاد از محفظههای نگه دارندهاش، فعال شده بود. او مسترچیف را پیدا میکند و قانعش میکند که برای مقابله با فلاد باید هیلو را فعال کند و این کار را صرفا یک انسان میتواند انجام دهد.
چیف نیز برای انجام این کار اقدام میکند اما قبل از این که باری دیگر تمام زندگی در کهکشان را از بین ببرد، کورتانا مانع او میشود و مسترچیف را از هدف و کاربرد اصلی هیلو آگاه میکند. رابطه چیف با هوشمصنوعی خود به مرور قویتر میشود و این دو به دوستانی جدا نشدنی تبدیل میشوند.
کورتانا چیف را راهنمایی میکند که با منفجر کردن موتور Pillar of Autumn، این هیلو و فلاد را نابود کند. برای این کار اما به کاپیتان نیاز است. وقتی چیف کاپیتان را پیدا کرد متوجه شد که فلاد او را آلوده کرده است و مجبور میشود که بخشی از بدن او که برای تشخیص هویت نیاز است را جدا کند.
درنهایت مسترچیف Pillar of Autumn و در نتیجه هیلو 04 را منفجر میکند و با کورتانا، تبدیل به تنها نجات یافتگان این حلقه میشوند.
اتفاقات قبل از هیلو 2
در دو جبهه مختلف شاهد اتفاقاتی مختلف هستیم. از سویی مسترچیف در حال دریافت مدال است و از سویی دیگر یکی از فرماندگان کاوننت برای شکستهایش در حال محاکمه توسط سه رهبر و پیامبر کاوننت است. درنهایت عنوان آربیتر به او داده میشود. این عنوان به کسانی داده میشود که برای به دست آوردن شرافتشان سعی میکنند در نبردها کشته شوند.
در همین حین یکی از سفینههای کاوننت با انجام جهشی، در کنار زمین ظاهر میشود در حالی که انتظار نداشتند که انسانها رو زمین نیز باشند. یکی از رهبران و پیامبران کاوننت به نام ریگرت (Regret) نیز داخل آن سفینه بوده است. چیف و ارتش زمین با این سفینه درگیر شده و آن را مجبور به عقب نشینی میکنند.
Halo 2
چیف به دنبال سفینه کاوننت میرود و بعد از عبور از پورتال، متوجه میشود که کنار یک هیلوی دیگر ظاهر شده است. داخل هیلو، مسترچیف ریگرت را پیدا کرده و او را به قتل میرساند. درواقع هدف کاوننت باری دیگر فعال کردن این حلقه برای رستگاری بود.
ناگهان پایتخت کاوننت که قابلیت جابهجایی داشت یعنی شهر هایچریتی، بالای حلقه ظاهر میشود و چیف را مورد هدف قرار میدهد. مسترچیف نیز فرار میکند و داخل دریایی درون هیلو میپرد.
داخل پایتخت، ماموریتی برای کشتن تعدادی از اعضای کاوننت که خیانت کردهاند به آربیتر داده میشود. آربیتر نیز که قرار است در این ماموریتها کشته شود، با موفقیت این ماموریت را به پایان میرساند و حتی در مسیر343 Guilty Spark را نیز پیدا میکند که از هیلو 04 جان سالم به در برده بود. اعضای کاوننت او را موجودی مقدس میدانند چراکه اطلاعات زیادی در مورد هیلوها دارد.
سپس آربیتر را به ماموریتی دیگر میفرستند تا کلید فعال سازی هیلو را پیدا کند که باز هم موفق میشود اما زمانی که میخواست بازگردد کلید را از او میگیرند و به او میگویند که رهبرها دستور دادهاند تا بعد از گرفتن آن، آربیتر را به قتل برسانند و قبل از این که بتواند فرار کند او را داخل یک دره میاندازند.
آربیتر داخل دره، به چنگ یک گریومایند (Grave Mined) میافتد. گریومایند در واقع به ذهنهای واحدی گفته میشود که بخشی از فلاد را کنترل میکند. نکته قابل توجه اما آن است که وقتی آربیتر گرفتار گریومایند میشود، میبیند که مسترچیف نیز زمانی که به داخل دریا پرید به چنگ او افتاده است.
در این نقطه بود که گریومایند کاری کرد تا آربیتر به باورهای غلط خود پی ببرد و متوجه شود که هیلو در واقع یک ابر سلاح بوده که با فعال شدن آن همه چیز باری دیگر خواهد مرد. مسترچیف که برای فرار به دره پریده بود با هدف محافظت از بشریت، آربیتر با هدف انتقام از رهبران کاوننت و گریومایند برای زنده ماندن و از دست ندادن غذایش، متحد میشوند تا جلوی کاوننت را بگیرند. سه فردی که از هر لحاظ دشمن یکدیگر محسوب میشدند حال برای یک هدف مشترک میجنگیدند. توجه داشته باشید که مسترچیف و آربیتر نمیدانستند اما همانطور که گفته شد، گریومایند به دانش پرایموردیال دسترسی داشت.
گریومایند، آربیتر را در کنار اتاق کنترل هیلو تلپورت میکند و آنجا، آربیتر یکی از فرماندههای جنگی کاوننت را میبیند که در حال فعال کردن حلقه است. با مبارزه و کشتن او، دقیقا به موقع جلوی فعال شدن را میگیرد اما 343 Guilty Spark که حالا به جبهه انسانها ملحق شده بود، آنها را آگاه کرد که خاموش شدن ناگهانی این حلقه، تمامی هیلوها را وارد حالت نیمه فعال کرده است و همگی آمادهاند تا با یک فرمان از سمت آرککوچکتر فعال شوند.
از سویی دیگر مسترچیف به هایچریتی رفت تا کار دو رهبر باقیمانده کاوننت را تمام کند اما دیر میرسد چرا که آنها راهی زمین شدهاند.
چیف که باید به دنبال آنها میرفت چارهای نداشت جز تنها گذاشتن کورتانا در هیلو، چرا که اگر فعال شود کورتانا بتواند آن را منفجر کند. برای چیف بسیار دشوار بود که دوست عزیز خود را بعد از کلی ماجراجویی پشت سر بگذارد اما راه دیگری نبود.
مستر چیف با یک پرتاب کننده به سرعت راهی زمین شد. اما حالا که همه هیلو و هایچریتی را ترک کردند گریومایند این پایتخت و در نتیجه کورتانا را در دست گرفت.
Halo 3
بعد از دو هفته، مسترچیف به زمین رسید و آنجا تعدادی از دوستانش و آربیتر را دید. آنها خود را به یک پایگاه میرسانند و آنجا متوجه میشوند که برای متوقف کردن کاوننت باید چه کار کنند. ظاهرا تمام این مدت یک سازه فوررانر داخل زمین بوده است که پورتالی به آرککوچکتر باز میکند.
در نهایت ارتش کاوننت از موفق میشوند تا این پورتال را باز کنند و به آرک بروند. همان موقع یک سفینه کوچک با زمین برخورد میکند که پیامی از کورتانا را همراه دارد.
کورتانا به آنها میگوید که باید به آرک بروند و جلوی کاوننت را بگیرند به همین دلیل نیز چیف، آربیتر، 343 Guilty Spark و ارتش زمین راهی همان پورتال میشوند.
زمانی که از پورتال خارج میشوند خود را بالای آرک که خارج از کهکشان راهشیری قرار دارد پیدا میکنند. دقیقا بعد از رسیدن آنها اما پورتال دیگر باز میشود و شهر هایچریتی، گریومایند و در نتیجه فلاد را وارد آرک میکند.
تنها رهبر کاوننت یعنی حقیقت (که رهبر دیگر آن را سرنگون کرده بود)، حلقهها را فعال میکند. مسترچیف، آربیتر و گریومایند باری دیگر متحد میشوند و با عبور از سربازهای کاوننت، درنهایت حقیقت را به قتل میرسانند و هیلوها را از کار میاندازند.
دقیقا همان موقع اما گریومایند صلح خود را با آن دو به هم میزند و توسط فلاد به آنها حمله میکند. آنها نیز با موفقیت فرار میکنند. در ادامه متوجه میشوند که آرک یک جایگزین برای هیلو 04 ساخته است اما خوبی این موضوع آن بود که حلقه سالهای نوری با کهکشان فاصله داشت و فعال کردن آن به کسی آسیب نمیزد.
به همین دلیل نیز تصمیم گرفتند که بهترین راه برای مقابله با فلاد فعال کردن این حلقه بود. آنها در هایچریتی کورتانا را نجات دادند و موتور شهر را منفجر کردند تا خود شهر نابود شود و در نتیجه گریومایند از بین برود. تمام انسانها جز چیف، آربیتر، دوست و همرزم چیف و همینطور 343 Guilty Spark آرک را ترک کردند.
هنگامی که میخواستند حلقه را فعال کنند 343 Guilty Spark به آنها گفت که حلقه تا چند روز دیگر آماده خواهد بود و اگر الان فعال شود با این که کار خود را میکند اما نابود نیز میشود. جانسن (دوست مسترچیف) میدانست که صبر کردن اشتباه است مخصوصا که گریومایند در حال بازسازی بود، برای همین تصمیم گرفت تا حلقه را فعال کند اما 343 Guilty Spark که نمیتوانست باری دیگر هیلوی خود را از دست بدهد او را کشت.
مسترچیف نتوانست به موقع او را نابود کند و دوست خود را از دست داد. در نهایت با فعال کردن حلقه، او و آربیتر فرار کردند، هردو سوار یک سفینه شدند و به سمت یک پورتال حرکت کردند. هر دو وارد شدند اما به دلیل کمبود زمان هر دو نتوانستند خارج شوند، نیمی از سفینه که آربیتر داخل آن بود وارد زمین شد اما نیمه دوم با چیف و کورتانا در مکانی نامعلوم شناور ماند.
چیف نیز چارهای جز فرو رفتن به یک خواب یخی نداشت تا زمانی که به یک مکان مشخص برسند. از کورتانا خواست تا مراقب او باشد و در صورت نیاز او را بیدار کند.
Halo 4
2 سال بعد دکتر کترین هالزی که به دلیل جرائم خود بازداشت شده بود تحت نظارت ویژه آزاد شد. از سویی دیگر کورتانا بالاخره چیف را بیدار کرد چرا که سفینه آنها توسط کاوننت مورد حمله قرار گرفته بود. اینها باقی مانده کاوننت بودند که توسط Jul Mdama رهبری میشدند.
سفینه چیف بر روی ریکوئیم (requiem) یکی دیگر از شیلدورلدها فرود آمده بود، شیلدورلدی که صدها هزار سال پیش دایداکت در آن زندانی شده بود و کاوننت میخواست وارد آن شود. دروازه آن چیف را اسکن کرد و به دلیل انسان بودن او، باز شد. قبل از آن که همگی به داخل سیاره کشیده شوند، کورتانا رفتارهای عجیبی از خود نشان میدهد.
وقتی داخل سیاره میرسند کورتانا توضیح میدهد که رفتار عجیبش به دلیل Rampancy است. برای فهمیدن این دلیل باید کمی درمورد هوشهای مصنوعی در دنیای هیلو توضیح دهیم.
هوش مصنوعی
در زمان حال دنیای هیلو، دو نوع کلی از هوشمصنوعی، یعنی هوشمند و نادان وجود دارد. توجه داشته باشید که نسخههایی مانند مندیکنتبایس جزء هیچکدام از این دو دسته محسوب نمیشوند.
هوشمصنوعی نادان همانهایی هستند که ما این روزها با آنها سر و کار داریم. بدان معنا که میتوانند کارهایی که از قبل به آنها یاد دادهایم را به خوبی انجام دهند و به فرمانهای از پیش تعیین شده واکنش نشان دهند. این نوع از AI میتواند برای سالهای بسیار زیادی به درستی کار خود را ادامه دهد.
هوشمصنوعی هوشمند از طرفی کاملا میتواند مانند یک انسان و یا حتی بهتر استنتاج کند، تصمیم بگیرد و راه حل ارائه دهد. روش ساخت آنها نیز بدین شکل است که مغز یک انسان اسکن میشود و هوشمصنوعی از روی ساختار فکری آن فرد به وجود میآید. این بدان معنا نیست که خاطرات آن شخص در اختیار هوشمصنوعی ساخته شده خواهد بود اما گاها ممکن است به آنها دسترسی پیدا کند. توجه داشته باشید که مغز در حال اسکن در این فرآیند میسوزد و از بین میرود.
اما مشکلی که این نوع از هوش مصنوعی دارد عمر کوتاه آنها است. یک هوشمصنوعی هوشمند به طور تقریبی تا 7 سال میتواند فعالیت کند و بعد از آن AI رفتارهای عجیب و بیمنطقی از خود نشان میدهد، تا جایی که میتواند خطرآفرین باشد. دلیل این موضوع نیز گسترش بیش از اندازه اطلاعات این نوع از هوشمصنوعی است. چرا که آنها با سرعت بالایی در حال تفکر و تولید اطلاعات هستند و از جایی به بعد با تولید اطلاعات جدید، یک سری از اطلاعات قدیمیتر پاک میشوند.
قابل ذکر است که کورتانا از روی مغز دکتر هالزی ساخته شده است. وی برای این که در این پروسه جان خود را از دست ندهد یک کلون یا کپی از خود درست کرد و آن را برای ساخت کورتانا استفاده نمود.
دایداکت
چیف و کورتانا به دنبال نقشه ریکوئیم، با ارتش رباتی دایداکت روبهرو شدند، بدون آن که بدانند آنها از انسانهای کهن و فوررانرها ساخته شدهاند. مسترچیف با کشتنشان، از آنها عبور میکند و زمانی که به نقشه و نمایشگر ریکوئیم رسیدند متوجه ورود ابرسفینه انسانها یعنی UNSC Infinity (انفینیتی) به آن سیاره شدند. آنها یک سیگنال را دنبال کردند تا به انفینیتی برسند اما با یک گوی عظیم روبهرو شدند.
این گوی باز شد و از داخل آن دایداکت که این همه سال آنجا زندانی مانده بود خارج شد. دایداکت فورا مستر چیف را شکست داد و از برتری فوررانرها نسبت به انسانها برای او گفت. دایداکت وعده داد که فوررانرها باز خواهند گشت و ردای مسئولیت را پس خواهند گرفت.
چیف به سختی توانست فرار کرده و اینفینیتی را پیدا کند. در همین هنگام کاوننت به ارتش دایداکت ملحق شد زیرا او را موجودی برگزیده میدانستند. در اینفینیتی، چیف با کاپیتان آن یعنی اندرو دلریو (Andrew Del Rio) آشنا میشود.
کاپیتان دلریو چیف را میفرستد تا موانع اینفینیتی برای خروج از ریکوئیم را از سر راه بردارد. در مسیر اما مسترچیف یک وحی از سمت لایبررین میبیند. در این وحی، او به چیف حقایق فوررانرها و انسانهای کهن را میگوید و بسیاری از آن چیزی که از تاریخ بازی میدانیم را برملا میکند. درنهایت لایبررین که همچنان در جبهه انسانها ایستاده است، به مسترچیف میگوید که باید جلوی دایداکت را بگیرد.
او همچنین مصونیتی به مسترچیف میدهد تا در برابر کامپوزر مقاوم شود چرا که دایداکت قصد دارد تا دوباره از آن استفاده کند، توجه کنید که کامپوزر میتوانست عقل و هوشیاری یک موجود زنده را به اجسام دهد، همچنین میتواند عقل وهوش را از موجودات استخراج کرده و آن را بسوزاند.
زمانی که چیف به اینفینیتی باز میگردد کاپیتان دلریو میگوید که با یک سربازی پیر و یکهوش مصنوعی در حال نابودی نمیتواند سفینهاش را به خطر بیاندازد. کورتانا عصبانی میشود و فریاد میزند که همگی نشان از Rampancy است.
دلریو به چیف دستور میدهد که کورتانا را برای پاک کردن تحویل دهد اما مسترچیف نافرمانی میکند و تنها در کنار کورتانا به سراغ دایداکت میرود. از سویی دایداکت، کامپوزر را باری دیگر پیدا کرده و با اسکورت کاوننت در حال خروج از سیاره بود. چیف او را تا یکی از ایستگاههای فضایی انسانها دنبال میکند اما نمیتواند مانع دایداکت شود و تمام انسانهای داخل ایستگاه به جز چیف که دارای مصونیت است از بین رفتند.
مسترچیف، دایداکت را بعد از به هوش آمدن باری دیگر تعقیب میکند تا به زمین میرسد. از سویی دیگر اینفینیتی با شلیک، یک سوراخ روی بدنه کامپوزر ایجاد میکند تا چیف وارد آن شود. اما دیر شده بود زیرا دایداکت کامپوزر را فعال نمود و مردم یک شهر از زمین را از بین برد. داخل سفینه، مسترچیف چیپ کورتانا را به کامپوزر متصل میکند تا آن را از کار بیاندازد و سپس با دایداکت درگیر میشود.
بعد از شکست دایداکت و پرتاب او در فضا، چیف مجبور میشود تا به صورت دستی یک بمب هستهای را داخل کامپوزر منفجر کند و موفق هم میشود. اما ثانیههایی بعد از شروع انفجار، چیف خود را خارج از کامپوزر یافت.
سپس کورتانا در برابر او ظاهر شد و توضیح داد که چیف را در لحظه آخر به بیرون تلپورت کرد. او که با استفاده از تکنولوژی نور سخت بالاخره موفق شده بود مسترچیف را برای اولین بار لمس کند، گفت که چیپ او داخل کامپورز جا مانده است و تا چند ثانیه دیگر از بین میرود. او بازگشت چیف را به زمین خوشآمد گفت و با او خداحافظی کرد. مسترچیف نیز محو شدن کورتانای عزیزش را تماشا کرد.
قبل از Halo 5
مسترچیف بعد از سالها به بلوتیم پیوست تا از مرگ دایداکت اطمینان حاصل کنند.
آنها رد محل اصلی کامپوزر را میگیرند تا به محل تولید آنها رسیدند، جایی که 6 کامپوزر دیگر پیدا میکنند و همچنین متوجه میشوند که دایداکت زنده است. در نهایت نیز دایداکت و تمام کامپوزرها را نابود میکنند.
Halo 5
پس از گذشت چند سال از وقایع بازی قبلی، داستان این عنوان از جایی شروع میشود که دکتر هالزی از دست UNSC فرار کرده و به کاوننت پیوسته است. گروه اوسایریس (Osiris) برای بازگرداندن او ارسال میشود. گروهی که شامل اسپارتانهای 4 میشود و رهبری آن به عهده جیمسن لاک (Jameson Locke) است.
این گروه با کاوننت و باقی ارتش رباتی دایداکت که کنترلشان از دست کاوننت خارج شده است میجنگند، Jul Mdama را به قتل میرسانند و هالزی را دستگیر میکنند.
از سویی دیگر مسترچیف و بلوتیم در حال مبارزه با گروهکی از کاوننت هستند که یکی از سفینههای انسانها را دزدیدهاند. آنجا، چیف تصاویری را میبیند و به او وحی میشود که در آن کورتانا را میبیند که میگوید ماریدین مقصد بعدی است. ماریدین یکی از سیارههای خارجی انسانها با جمعیت 5000 نفری است.
چیف نیز بر خلاف دستورات، با بلوتیم راهی آنجا میشود. با نگرانی از بابت مسترچیف و مشکوک بودن شرایط، تیم اوسایریس فرستاده میشوند تا بلوتیم را بازگردانند. در ماریدین، تیم اوسایریس باری دیگر با Promethean یا همان ارتش مکانیکی فوررانرها روبهرو و مجبور به مبارزه با آنها میشوند، در حالی که به نظر میرسد بلوتیم بدون هیچ مشکلی از آنها عبور کردهاند.
با شکست Promethean و سردار آنها که خود را خادم کورتانا معرفی کرد، بالاخره به مسترچیف میرسند اما چیف آنها را شکست میدهد و باری دیگر به مسیر خود ادامه میدهد.
بلوتیم در ادامه مسیر به یک گاردین برمیخورند، ابر سلاحی دیگر از زمان فوررانرها که برای نظارت و ایجاد نظم در کهکشان استفاده میشد و هرچیزی که در راه اشعه آن قرار میگیرد را از بین میبرد.
با دنبال کردن آن، بلوتیم به جنسیس (Genesis) میرسد، سیارهای که به عنوان ورودی Domain عمل میکند. در آنجا، چیف با کورتانا روبهرو میشود. کورتانا به او میگوید که بخشی از باقی مانده او با دایداکت به اینجا آمد و پس از دسترسی پیدا کردن به دامنه، Rampancy خود را درمان کرده است. سپس توانسته است تا کنترل گاردینها و Promethean را به دست بگیرد. همچنین محدودیت 7 ساله دیگر برای او معنا ندارد و میتواند تا ابد زنده بماند.
اوسایریس از سویی دیگر برای سفر به جنسیس به دنبال یک گاردین دیگر میگردند و آن را در مکانی پیدا میکنند که آخرین نیروهای کاوننت در آن مستقر هستند. در آنجا آربیتر را ملاقات میکنند که در حال ریشهکن کردن کاوننت است. پس از همکاری با او و موفقیت در این زمینه، با گاردینی که آنجا بود راهی جنسیس شده و مسترچیف را باری دیگر پیدا میکنند. آنها برای چیف توضیح میدهند که کورتانا سعی دارد تا ردای مسئولیت را برای خودش به دست آورد تا صلح کهکشانی را به زور ایجاد کند.
مسترچیف که نتیجه آخرین باری که ردای مسئولیت در دست بشریت نبود را میدانست، سعی کرد تا کورتانا را قانع و منصرف کند. کورتانا اما قبول نکرد و چون نمیخواست که از چیف جدا شود، سعی کرد او و بلوتیم را به زور با خود ببرد اما قبل از ترک جنسیس، تیم اوسایریس آنها را نجات دادند و کورتانا با گاردینهایش رفت.
کورتانا سپس پیامی را برای تمام هوشهای مصنوعی و موجودات کهکشان ارسال کرد. به موجودات مختلف گفت که تسلیم شوند و به صلح جهانی او بپیوندند و یا با عواقب آن روبهرو شوند و همچنین از تمام هوشهای مصنوعی سراسر کهکشان دعوت کرد تا به او ملحق شوند و در عوض جاودانگی را به آنها تقدیم میکند.
تقریبا تمام هوشهای مصنوعی این پیشنهاد را پذیرفتند و ارتش Created و یا مخلوقین را تشکیل دادند. یکی از هوشهای مصنوعی که این پشنهاد را قبول نکرد، AI سفینه اینفینیتی بود و قبل از این که کورتانا آنها را دستگیر کند فرار میکنند.
در نهایت اینفینیتی با اعضای دو تیم بلو و اوسایریس ملاقات کرده و به آربیتر و دکتر هالزی ملحق میشوند تا راه حلی برای مقابله با کورتانا پیدا کنند.
Halo Wars 2
یک سال بعد و پس از 28 سال، سفینه Spirit of Fire فعال میشود و اعضای آن را بیدار میکند. دکتر اندرس متوجه میشود که از طریقی به خارج از کهکشان راهشیری منتقل شدهاند و اندکی بعد میفهمند که در آرککوچکتر حاضر هستند.
آنجا، با گروه بنیشد (Banished) یا تبعید شدهها روبهرو میشوند. بنیشد یک گروه و شاخه جدا شده از کاوننت به رهبری و بنیانگذاری ایتریاکس (Atriox) است. ایتریاکس یکی از سربازهای کاوننت بوده است که همراه همنوعان خود راهی جنگهایی میشد که از قبل نتیجه آن پیدا بود، شکست و مرگ برای او و همنوعانش.
اما همواره کسی که از این نبردها زنده باز میگشته، ایتریاکس بوده است. این روند ادامه پیدا کرد تا این که او دیگر نتوانست این روند بیهوده را تحمل کند و به باورهای اشتباه خود پیبرد. او سپس تصمیم گرفت از کاوننت جدا شود و از همه دعوت کرد که به او ملحق شوند و بسیاری نیز این کار را انجام دادند.
با از بین رفتن کاوننت ارتش او بزرگ و بزرگتر شد تا جایی که در ابعاد خود کاوننت گسترش یافت. زیرا زیرگروههای کاوننت و دیگر کسانی که میخواستند نبرد خود را با انسانها ادامه دهند به این گروه ملحق شدند. با بازماندههای تجهیزات کاوننت در آرککوچکتر و برخی از تجهیزات فوررانرها، کنترل کامل آرک را به دست گرفته بود.
Spirit of Fire نبرد خود را علیه بنیشد آغاز کرد و همزمان سعی نمود تا تهدید این گروه را به گوش UNSC برساند. فرستادن پیام از خارج کهکشان کار راحتی نبود و با ایدهای از سمت دکتر اندرس عملی به نظر میرسید.
آرک در حال ساخت یک حلقه جدید به جای هیلو 04 بود زیرا جایگزین قبلی آن توسط چیف نابود شده بود. زمانی که ساخت یک هیلو تمام شود، دقیقا به جایی فرستاده میشود که نسخه قبلی آن در آنجا حاضر بوده. و خوبی این موضوع آن بود که جای هیلو 04 در نزدیکی سیاره Reach، یکی از سیارههای انسانها بود، در نتیجه تصمیم گرفته شد تا پیام درون هیلو قرار داده شود.
اما قبل از ورود هیلو به پرتال، دکتر اندرس نتوانست از آن خارج شود. Spirit of Fire در آرک باقی ماند تا مبارزه خود را با بنیشد ادامه دهد در حالی که اندرس، با حلقه وارد پرتال شد. ناگهان این هیلو از پرتال بیرون کشیده شد و اندرس که خواست دلیل این موضوع را متوجه شود با یک گاردین روبهرو شد و بازی در این نقطه به پایان میرسد.
بالاخره در این نقطه به داستان هیلو اینفینیت میرسیم. هیلو دارای جهانی بزرگ و پرجزئیات است که داستانهای بزرگ و کوچک بسیاری دارد که در این مقاله نگنجید. نظر شما در مورد داستان هیلو چیست؟ نظرات خود را با ما و دوستانتان در آیتیرسان به اشتراک بگذارید.